چهارشنبه، آذر ۰۸، ۱۳۹۱

داستان دو نازنین / نقد کتاب / ثریا فلاح





 در یک غروب دلتنگ مردی که قرار بود حامی‌ و نگهبان مردم باشد لباس از تن‌ دختر نوجوان بی‌ پناهی در می آورد که در نیمه راه آوارگی دو خانه به سر میبرد و در جستجوی مادر زحمتکشش به خانه‌‌ای که می بایست جایگاه نوستالژی دوران کودکی گردد به جایگاه پُست تراماتیک و دل دردهای برگرفته از اضطراب آن مبدل میشود.
در یکی از همان غروب ها نازنین ف. پس از طی فراز و فرودهای زندگی برای رهایی از چنگ ظالمانه یک تجاوز دیگر ناخواسته در دام قانونی خشن تر از انسانهایی که بر روح و تنش زخم زدند می افتد. دخترک گیج و منگ سردرگم و زیر پا له‌ شده و پنجه بر سر خورده نمیداند چه بر سرش آمده. به جای رویاهای کودکانه و نوجوانی به زودی در دام یک اتفاق ناخواسته می‌افتد که زندگی و سرنوشت او را برای همیشه تغییر میدهد. از همان روزهای کودکی بی‌ اعتمادی در او شکل می‌گیرد. داستان بی‌ اعتمادی از روزی شروع میشود که نازنین ف. با کلمه جاش۲آشنا میشود. بی‌ اعتمادی مردم به پدرش نگاه و صدای نامهربان دیگران را پدید می آورد. آنچه به او بی‌ اعتمادی به دنیای اطراف را می‌آموزد. کسی‌ که جزوی از تنها تعلقات بی تعلقی اش بود. کسی‌ با آنان حرف نمی زند و حس غریبت تنهایی در شهری که کسی تنها نیست سراسر وجود او را در خود می پیچد. نازنین ف.در خانواده ا‌ی شکل گرفت که هرگز برای پرداخت هزینه ی زندگی‌ پول کافی‌ نداشت. بچه‌ها با قنداغ (قند و آب داغ) و چای شیرین بزرگ شدند و آرزوی یک وعده شکم سیر از گوشت گوسفند رویای شبانگاهانشان بود. برای نازنین ف. معلم شدن و شب یلدا و و کتابی‌ که می‌خواست توانای خریدنش را داشته باشد قلبش را می فشرد مادر او زنی‌ است که به خاطر کار مدوام و ناآگاهی زمانی برای دخترانش ندارد اما به او داستان عشق از دست رفته‌اش را که مانند شیر کوه شجاع بوده تعریف می‌کند و خواهرش دختری است که به ظلم تن در نمی دهد و تلاش می کند تا نازنین را از چاه بی کسی و تنهای برهاند و خود بر چاه می شود.داستان نازنین ف. داستان دخترکی است که چه بسا بسیاری از آنها که پدرشان جاش بود به همین صورت زندگی کردند، مورد دست درازی و ناخشنودی اطرافیان قرار گرفتند کتک خوردند و پدر هرگز نه به آن پی برد و نه برایش مهم بود.. بچه‌هایی که در سرنوشت خود دخیل نبودند. آنها که به گناه انتخاب یا اجبار فقر پدرانشان سوختند. داستان کودکی است که هرگز کودکی نکرد، نوجوانی ندید و در رنج و درد و به پناهی و سختی‌های زندگی پیر شد. در این کتاب انسانهای خوب به دست فراموشی سپرده نمی شوند. آنان در اطراف و همین نزدیکی‌ ها زندگی‌ میکنند، در زندان هم مورد بی مهری هم بندی هایشان قرار می گیرندو در راه مدرسه با نگاههای سنگین روبرو می شوند. چندی پیش کتاب "داستان دو نازنین"به قلم نازنین افشین جم و سوزان مک کلی لند و چاپ هاربر کالینز یکی از بزرگترین و معتبرترین مراکز نشر و چاپ کتاب در جهان به زیر چاپ رفت و توجه بسیاری از علاقمندان ایرانی را به خود جلب کرد.

من ماه‌ها با هردو نازنین زندگی‌ کردم و از پشت شیشه شفاف کامپیوترم نظاره گر زندگیشان بودم. کنار من تیم پرکاری بود که با دقت داستان را می‌خواند. ما تنها در پی پیداکردن اشتباهات و ویراستاری و کاربه عنوان "سابجکت متر اکسپرت" نبودیم. داستان هردو نازنین را در کانادا و کردستان، زندگی‌ بعد از زندان نازنین ف. و گم شدن او را هم مدتها بود پیگیری کرده بودیم، اما هنوز می خواستیم بدانیم چه بر سر نازنین ف. خواهد آمد.من در لابلای فصول و کلمات و لغاتی که با پست الکترونیکی به من می رسید‌ به خانه فقیرانه نازنین ف.رفتم، شهر زیبای سنندج و کوچه های فقیرانه و پراز ثروتش را تماشا کردم. در آن روزها که نتیجه گفتگوهای نازنین ا. ج. را با نازنین ف. که به دست سوزن مک کلی لند و نازنین ا.ج.به صورت داستان در می امد می خواندیم تا ویراستاری قبل از چاپ را آماده کنیم برای رنج بی‌ پایان مردم اشک ریختم. برای لیلا خواهرش که بر اثر کتکهای شوهرش زجه می زد به درد آمدم. برای کودکانی که از کمترین حقوقی برخوردار نیستند و برای درهای زندان که دختران سیاسی را در کنار محکومین و متهمین به قتل و جرم گذاشته بودند آرزوی شکستن کردم.

نازنین ا.ج. از معلم یک چهره زیبا در کتابش ارائه میدهد. مانند خودش. معلم نازنین ف.زنی است زیبا با گونه های گلگون و نرم و چشم هایی سیاه و سفید. معلم به بچه ها آگاهی‌ میدهد که ما کرد هستیم، بیشتر هم‌شهری‌های ما در این شهر سنّی هستند و از جغرافیای زیبای کردستان سخن می گوید. معلم زنی است که دست روی دست نمی گذارد و نظاره گر باشد،او در پاسخ نازنین که از او می پرسدوقتی انسان نماز می خواند به چه بایست فکر کند می گوید به دهقان فداکار همان دهقانی که با پاره پاره کردن پیراهن خود و متصل کردن آن به انتهای چوب و آتش زدنش سوزنبان قطار را از ریزش کوه و خرابی ریل مطلع کرد و جان مسافران قطار را نجات داد...معلمها بارها در داستان زندگی نازنین ف. توسط نازنین ا.ج. چهره خود رانشان می دهند. "هانا " و گرمی و حرارت سخنان و خانه زیبایش، بخشیدن حس اعتمادش به نازنین ف. و خواهر و برادر کوچکترش و پشتیبانی اش. هانا که نماد بخش عظیمی از زنان فعال و مبارز و سیاسی کرد است در گیر و دار فرهنگی با جامعه اطراف خود اثرات شگفت انگیزی بر زندگی نازنین ف. می گذارد و به نظر می رسد که نازنین ا.ج. را هم تحت تآثیز قرار داده است. نازنین و سوزان دی یک تفاهم دوستانه به نتیجه می رسند که در شهر معلمی هست که اسمش به زیبایی و به معنای گرمانی آفتاب است. از خانواده ای متمول از هر دو بعد سیاسی و اقتصادی. هانا عاقل و فداکار و مددکار است. یک معلم و راهنما. او دست و دلباز است و به دیده حقارت به نازنین نمی نگرد حتی زمانی که در می یابد که نازنین ف. دختر یک جاش است. آنچه بسیاری از همسالان ما نسبت به آن بی توجه بودند. او حساب نازنین ف.دل شکسته از نگاه تحقیر آمیز هم محله ای ها و هم مدرسه ایی ها را باحساب پدرش جدا می بیند و حتی به هنگام از دست دادن پرده بکارت به او کمک می کند. نازنین ف. با وجود اینکه دختری است تنها با دوکلاس سواد اما عاشق یادگیری است. او در آخرین سخنانش با نازنین ا.ج به او شجاعانه همه این وقایع را تعریف می کند و از او می خواهد که داستان اور ابا همگان تقسیم کند تا همه بدانند چه بر سر او و همسالان او می آید. این یکی دیگر از ویژگی های کتاب است که حتی همان مردی که قرار بود خادم و پاسدار جامعه باشد در هنگام تجاوز او را به خاطر پدرش تحقیر می کند و با آن صورت زشت و دستهای کثیف و متجاوز روح و جسم دوازده ساله او را در هم می شکند.

واما نازنین ا. ج. صدای کودکان و نسل جدید را در محله ها از یاد نمی برد. بچه ها ی بازیگوشی که با گذشت سه دهه از انقلاب هنوز از به بخشی از آن سیستم مبدل نشده اند و از آن بیزارند،از جاش بیزارند و به دنبال هویت ملی و مذهبی خود می روند. وه چه نابرابرانه نازنین ف. به خاطر تصمیم پدر مجبور به خانه نشینی است. چه نابرابرانه مادر مجبور به کار و قبول زن دوم است. وچه ظالمانه لیلا مجبور به تحمل کتکهای شوهر تا پای جان است. چه اوزان سنگینی در کوچه های ما قدم می زنند و چه بارهای گرانی بر پشت مادران و خواهران ماست.

نازنین ا.ج. و سوزان م. از هزاران مسئله حل نشده در ایران و کردستان سخن میگویند. دوران کودکی نازنین ف.را که نمادی از زندگی بخشی از همسالان اوو زندان او که نمادی از زندان بسیاری از همسالانش با قلم به تصویر کشیدند. آنان بدون اینکه به تقلبهای ضّد قومی و ضّد ملی‌ که در مورد کردها رایج است دست بزنند از تبعیضات فرهنگی علیه کردها حتی توسط زن بابا و همسایه ها و پسرانی که دنبال نازنین ف. و سمیه بودند سخن می گویند بدون اینکه پروای انگ و برچسب داشته باشند قصهٔ هانا و حزب دمکرات کردستان ایران و داستان پیشمرگه های کورد، وضدیت مردم با خود فروشان را برای خواننده بیان میکنند. این کتاب تنها قصه کوتاهی‌ نیست که سرگرم کننده باشد. قصه تبعیض مذهبی‌ است، داستان تبعیض قومی. قصه ضدیت با نظامی که به از حکم بر دار آویختن کودکان نیز شرم و ابایی ندارد. نازنین ا.ج. در این کتاب سعی دارد که به معرفی قوانین نابرابر و ناهمخوانی آن با قوانین بین الملل، مسله اعدام کودکان و راهکارها و کارزارهای بین المللی نیز گریزی بزند. او هیچکس را فراموش نمی کند. محمد مصطفایی، مینا اسدی، شادی صدر و بسیاری دیگر. آنها که با نام مستعار در کتاب بازی می کنند و در زندان هستند و آنان که نقشی در زندگی او داشتند و در کوهها هستند.

در آن سوی کتاب سخن از دختری است از آن سوی آبها دختری از کانادا.سخن از دختری مهربان و زیبا در شهری رنگارنگ و آزاد که بر سر انسانها برای انسان بودن و زیبا بودنشان تاج می گذارند. دختری که کمپین بین المللی که برای رهایی نازنین ف. راه انداخت قانعش نمی کند و به گفتگوهای پی در پی و خستگی ناپذیر با نازنین ف. برای نگارش داستان زندگی او می پردازد. نازنین ف. هم می خواهد رنجش را تقسیم کند تا همگان بدانند چه بر سرش آمده است. به همین علت کتاب حاصل کار و همکاری نازنین ف. هم هست. داستان دختری که از حقوق انسانی و آزادی بهره مند بود، امکان رسیدن به آرزوهایش را داشت و به تقسیم توانش برای نازنینی دیگر تلاش می کند و از کانادا به کردستان سفری مجازی را آغاز می کند. نازنین در لابلای کتاب از تبعیض جنسی، تبعیض ملیتی، تبعیضات فرهنگی سخن می گوید. تاریخ، بخشی از این کتاب است. او تلاش می کند به کمک ناظران قبل از چاپ از اسامی کردی اصیل، ژوان، کژال، هانا، شیرکو و...استفاده کند و با احترام از مبارزات مردم سخن بگوید.

کتاب از بخشی به بخش دیگر، از خانه ای به خانه دیگر،از شهری به شهر دیگر،از کانادا به کردستان رفته و برمی گردد. تا بدینوسیله خواننده راحت تر ظلم و بی عدالتی و عدم آزادی و عدم وجود آسایش زندگی و نبود حقوق اولیه انسانی را در جایی و وجود آنها را در جای دیگر درک کند. تفاوتهای فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی در جامعه و تفاوتهای سیاسی دو نظام تصویری است که خواننده را به سوی خود می کشد. او با مکتوب کردن حرکتی که علیه این بی عدالتی شده بود و شرح کنشگریهایش تاثیر بی بدیل تلاشهای پیگیر برای آزادی انسانها و حقوق برابر خواننده را به تشویق بیشتر برای ادامه این راه می کشد. کاراکترهای داستان هرکدام نمایندگان گروهی اجتماعی هستند. زن بابای بی رحم او که حق و ناحق به هویت نازنین ف.توهین می کند، حضور سایه وار برادرزاده اش سمیه که فداکاری نازنین را به سرزنشی علیه او بدل می کند ورنج ناآگاهی و فقر مادر که همچون بختکی تا آخر داستان دنبال اوست.

کتاب نازنین دریچه ای است که از کانادامی توان به کردستان نگریست و درد نازنین را دید. دریچه ای فراسوی نور و امید و حسی از انتظار. پس از چاپ کتاب بی صبرانه منتظر بودم تا نازنین کتاب را برایم بفرستد. هنوز می خواستم دوباره بخوانمش که ببینم بالاخره نازنین ف. چه بر سرش آمد! امروز نازنین هنوز در جستجوی نیمه گمشده خویش است.هنوز دنبال نازنین ف. از کانادا تا کردستان را دنبال می کند. نمی دانم نازنین ف. به چه می اندیشد اما نازنین ا.ج گفت که می خواهد بخش عمده در آمد حاصل از کتاب را به ساختن سرپناهی برای زنان کُرد اختصاص دهد، آنچه که می خواست صرف تغییر زندگی نازنین ف. کند صرف مبارزه با خشونتهایی که بر سر او ونازنین های دیگر آمده است.

زیر نویس

۱- The Tale of Two Nazanins


۲- جاش:اصطلاحی رایج در فرهنگ سیاسی کردستان.به کسانی اطلاق می شود که معنای خائن و خودفروش و دشمن مردم کرد را می دهد. اگر چه معنی تحت الفظی آن الاغ است. بیشتر این افراد از میان اقشار کم سواد و کم در آمد بودند و به آنان افراد دیگری که ظاهرآ سواد داشتند اما از قلمشان علیه مردم کرد استفاده کرده اند.

HarperCollins Publishers3-




























































هیچ نظری موجود نیست: