دوشنبه، آبان ۲۹، ۱۳۹۱

گفتگو با پرستو فروهر، به مناسبت گرامیداشت یاد فروهرها و اعتراض به ممنوعیت برگزاری مراسم بزرگداشت ایشان در ایران

از سری گفت و گوهای سایت مادران پارک لاله ایران، پیرامون دادخواهی
شماره 11- مصاحبه با خانم پرستو فروهر
به مناسبت یادآوری بیست و چهارمین سالگرد کشتار گروهی زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷
مصاحبه سایت مادران پارک لاله با خانم پرستو فروهر به عنوان فردی که به طور مشخص دادخواه قتل وحشیانه مادر و پدرش توسط مزدوران جمهوری اسلامی است و هم چنین به عنوان یک عدالت طلب و مدافع حقوق بشر نسبت به حقوق از دست رفته خود و دیگر خانواده های آسیب دیده معترض است و سال هاست در این راه تلاش می کند. یکی از این تلاش ها راه اندازی نمایشگاهی از یادگارهای باقی مانده از قربانیان سرکوب دهه شصت بوده است به نام "امید نام من است".
س- از شما تقاضا داریم ابتدا مفاهیم خشونت، بخشش، عفو، عدالت اجتماعی، عدالت انتقالی و دادخواهی را تعریف کنید و رابطه آنها را با یکدیگر بگویید، سپس از نگاه خود به پرسش های زیر پاسخ دهید.
ج- اولا آنچه من خواهم گفت از بستر تجربه فردی و کلنجار رفتن با این تجربه برمی خیزد و شاید در بسیاری از این زمینه ها برای خودم صلاحیت ابراز نظر تخصصی نمی‌شناسم، بلکه برداشتم را به عنوان یکی از بازماندگان قربانیان جنایت های سیاسی در ایران بیان می‌کنم که تلاش می کند راه هایی برای پیشبرد روند دادخواهی بیابد در کنار بسیاری دیگر که هریک در جایگاه خویش درحال تلاش در این زمینه اند.
اگر بخواهم از مفهوم خشونت شروع کنم، در واقع خشونت تجربه ای است که دگراندیشان در ایران در رابطه با قدرت سرکوبگر در دوره های متوالی دچار آن بودند. از عدم آزادی برمی خیزد در جامعه ای که دیکتاتوری حاکم است. دیکتاتوری برای تحمیل قرائت خود از چگونگی حضور انسان اعمال خشونت می کند و این خشونت زخم های عمیقی بر جامعه ی ایران برجا گذاشته، بر دل کسانی مثل من، فرزندانی که عزیزان شان را از دست داده اند. مفهوم بخشش و عفو در واقع برای من شاید برعکس خشونت که به یک معضل اجتماعی تبدیل شده، در یک حوزه ی اخلاقی- فردی قرار می گیرد. حق انسانی هر کسی هست که در برابر اعمال خشونت با بخشش و عفو روبرو شود. ولی به اعتقاد من مساله ی اصلی در شرایطی که ما در آن قرار گرفته ایم، مساله ی دادخواهی است. من دادخواهی را ربط می دهم به مساله ی عدالت به مفهوم عام خودش که در واقع قدرت حاکم در برابر شهروندان موظف به اجرای عدالت است. در بحث ما اما به ویژه مساله ی عدالت قضایی مطرح است و دادرسی صحیح جنایت هایی که انجام شده است.
مساله ی عدالت انتقالی هم شاید از مفاهیم پیچیده ای است که صرفا در یک دوره ی انتقالی و برای همان دوره ی انتقالی تعریف می شود. این نوع مفاهیم پیچیده ی حقوقی- قضایی واقعا در حوزه ی صلاحیت من برای بررسی نیستند. همین جا می‌خواهم به نکته‌ای اشاره کنم که در پرسش های مطرح شده به نظرم کمرنگ آمد. اینکه مساله ی دادخواهی و بسترسازی برای دادخواهی در جامعه به اعتقاد من به هیچ وجه محدود به حوزه ی حقوقی و قضایی نیست، بلکه گستره ی وسیع تری دارد. فرهنگ سازی برای دادخواهی را خیلی وقت ها برای مثال از طریق هنر و ادبیات شاید حتی تاثیرگذارتر می توان به پیش برد تا از طریق مباحث حقوقی- قضایی که برای بسیاری از کنش گران، مثل من دسترسی مستقل به آنها همراه با دشواری است. برای نمونه وقتی شما به جنبش ضدجنگ در جهان فکر می کنید، به همان اندازه که ساختارهای حقوقی و قضایی که بر مبنای این جنبش ساخته شده مهم هستند تابلوی گوئرنیکای پیکاسو هم مهم است که به عنوان یک سند، یک ندای صلح طلبی همواره و همواره توانسته انسان را در درک درد و تلخی جنگ یاری برساند. پس بنابراین محدود کردن بسترسازی برای دادخواهی به صرف مفاهیم حقوقی و قضایی به نظر من محدود کردن امکاناتی است که ما در این زمینه داریم و من شاید به دلیل حرفه ی خودم فکر می کنم بایستی بحث را کمی هم به زمینه های دیگر کشید.
س- قبل از کشف حقیقت و تحقق اهداف اصلی دادخواهی می توان از بخشش صحبت کرد؟ بخشش چه نقشی در یک سیستم قضائی مبتنی بر عدالت اجتماعی دارد؟
ج- مسلما می شود از بخشش هم صحبت کرد، منتها بخشش بر مبنای چه پایه ای؟ در واقع اگر هدف دادخواهی را دادرسی عادلانه بگیریم، می تواند نتیجه ی این دادرسی مجازات باشد آن وقت آن مجازات بخشیده شود یا بخشیده نشود. ولی برای من به شخصه آن چه در پروسه ی دادخواهی مهم است، دستیابی به یک دادرسی عادلانه است. دادرسی عادلانه از سوی مرجع صلاحیت دار عادل. به اعتقاد من عملی شدن این پروسه در درجه اول اهمیت قرار دارد. آن بخش بعدی که مجازات یا بخشش است، در واقع یک مساله ی جدایی است که می شود بعدا به آن پرداخت. ولی هدف ما با توجه به شرایط عینی که در آن قرار گرفته ایم، جا انداختن و بسترسازی مساله ی دادخواهی است که هدف اش در مرحله ی اول دستیابی به یک دادرسی عادلانه است که تمامی حقایق پشت پرده، تمامی کسانی که در ساختارسازی، آمریت و اجرای جنایت های سیاسی دست داشتند با تمامی پیچیدگی ها افشا شود، همگی این موارد دادرسی شود، و آن وقت تازه بعد از آن است که مساله ی مجازات یا بخشش مطرح می شود. به اعتقاد من بخشش یک امر اخلاقی است و می تواند در مورد آن صحبت شود ولی این به هیچ وجه به این معنا نیست که بتوان از پروسه ی دادخواهی و پروسه ی دادرسی عادلانه پرید و به آن مرحله ای که بخشش یا مجازات است از همان ابتدا پرداخت.
س- به نظر شما به روز کردن شکایت حقوقی خانواده ها از جمهوری اسلامی در ایران و در خارج از کشور می تواند به امر دادخواهی کمک کند؟ شما خودتان هم در این مورد تجربه دارید.
ج- شکایت حقوقی یعنی همان که شما عنوان کردید، راهی بود که بازماندگان قربانیان قتل های سیاسی آذر ۱۳۷۷ خانواده های فروهر، مختاری و پوینده به پیش بردند و می تواند کمک کند. تلاش ما برای پاسخگو کردن حکومت و موظف کردن آن برای انجام وظیفه ای که برعهده دارد، بود. چنین عمل کردی می تواند بستر اجتماعی بسازد برای بیان آنچه که در هر صورت حق فردی هر یک از ما و حق هر دگراندیشی در ایران هست. منتها براساس تجربه ای که ما داشتیم باید بگویم که این شکایت ما به لحاظ حقوقی به سرانجام درستی نیانجامید و در واقع به سد یک دستگاه قضایی که به هیچ وجه متعهد به عدالت نبود برخورد و تنها به تشکیل یک دادگاه نمایشی ختم شد. منتها من فکر می کنم دستاوردی که ما داشتیم این بود که چون مرعوب دسیسه های گوناگون دستگاه قضایی نشدیم و دادرسی را مخدوش اعلام کردیم، در اذهان عمومی این پرونده به عنوان یک پرونده ی باز باقی ماند و ما هم با تکرار مساله در گفتگوها و نوشتارها، سعی می کنیم که هم چنان این پرونده را در اذهان عمومی باز نگه داریم. متاسفانه به لحاظ قضایی این پرونده در جمهوری اسلامی بسته شده ولی ما امیدواریم که اراده ی سیاسی در جامعه پدید بیاید که این پرونده و موارد مشابهی از دادخواهی جنایت های برخاسته از نهادهای حکومتی هستند، به دادرسی عادلانه برسد.
س- پیگیری شما و خانواده های دیگر برای برقراری عدالت و فرهنگ سازی درباره دادخواهی می تواند الگوی مناسبی باشد و قطعا اثرگذار بوده و خواهد بود.
ج- ممنونم این تاثیر را مسلما داشته، منتها واقعیت موجود این است که به لحاظ قضایی پرونده بسته شده منتها با تلاش هر یک از ما بازماندگان و بسیاری از کسانی که روی مساله ی عدالت پافشاری کردند و می کنند در اذهان عمومی جا افتاده که دستگاه قضایی به وظیفه ی خود عمل نکرده و در واقع این مثل یک حساب باز، باز مانده و خواست اش باقی است و ما هم با تکرار سعی می کنیم هر بار بگوییم که این وظیفه شان است که بایستی انجام دهند و ما همچنان خواستار آن هستیم.
س- بسیاری بر این باورند که تشکیل کمیسیون حقیقت یکی از گام های اصلی تحقق دادخواهی است. به نظر شما کمیسیون حقیقت چه مسوولیت ها و وظایفی دارد و چه زمانی باید تشکیل شود؟
ج- این هم باز یک مقدار بحث تخصصی است. تجربه هایی در جهان در مورد کمیسیون حقیقت یاب وجود دارد، و هر کسی سعی می کند بر مبنای آنها جایگاه خود را پیدا کند. به عقیده ی من یکی از وظایفی که در شرایط کنونی بر عهده ی نه تنها بازماندگان قربانیان، بلکه بر گرده ی جامعه و کنشگران حقوق بشری سنگینی می کند، و از وظیفه های کمیسیون حقیقت یاب نیز هست، ساختن پرونده ها و در واقع گردآوری شهادت ها و مدارک است. این نوع از جمع آوری و در واقع گردآوردن مجموعه ای از آنچه که اتفاق افتاده به ما امکان می‌دهد تا از زاویه ی دید خودمان این تاریخ را بازگو و مستند کنیم. تاریخی که دستگاه حاکمه سعی می کند آن را نفی کند تا قرائت خود را از تاریخ ما به ما تحمیل کند. ما باید مستندسازی کنیم تا آن زمانی که واقعا بشود چنین کمیسیون های حقیقت یابی تشکیل داد. به اعتقاد من جامعه ی ما به لحاظ عملی هنوز در شرایط آن قرار نگرفته است.
س- چه کسانی یا چه نهادهایی مشروعیت تشکیل کمیسیون حقیقت را دارند ؟ آیا لازم است این کمیسیون از طرف دولت پسا- دیکتاتوری و یا سازمان ملل تشکیل شود یا نهادهای غیر دولتی و مردمی (مانند ایران تریبونال می توانند کمیسیون حقیقتی را با مسوولیت و وظایف محدود تشکیل دهند؟
ج- به نظر من همه ی این تلاش ها می توانند در یک راستا قرار بگیرند و به هم کمک کنند. جمع‌آوری شهادت ها را می شود از همین الان هم شروع کرد. نه تنها در ایران تریبونال که اشاره کردید، بلکه مثلا بنیاد برومند نیز کار ارزشمندی در زمینه مستندسازی موارد گوناگون نقض حقوق بشر از زبان شاهدان انجام داده و می دهد. این نوع از مستندسازی تاریخ سرکوب می تواند همین الان هم اتفاق بیفتد. اگر به بحث اولی که کردم برگردیم، به نظر من صرفا لازم نیست این مستندسازی و فرهنگ سازی در بستر قضایی- حقوقی اتفاق بیفتد، بلکه در بستر فرهنگی- هنری هم می شود چنین کارهایی را انجام داد. مثال آن نیز نمایشگاهی است که با همکاری عده ای از جمله منیره برادران، قدسی حجازی و من در خانه آنه فرانک در فرانکفورت تشکیل شد، نمایشگاه امید نام من است، که در آنجا ما با نمایش گزیده‌ای از کاردستی های زندانیان دهه شصت سعی کردیم آن تاریخ مسکوت مانده را، از زاویه جدیدی بازنمایی کنیم. اینگونه کارها به بستر سازی و فرهنگ سازی کمک می کند و می تواند همین الان هم انجام شود و بعد در آن شرایطی که شما می گویید شرایط گذار به نظر من نیاز به یک توافق عمومی در همان زمان دارد که چه شکلی بهترین خواهد بود و در واقع من حالا اظهار نظر در این مورد را برای خودم جایز نمی بینم. به هر صورت وعده عدالت برای قربانیان و بازماندگان آنها اساسی است و بایستی از همین الان برای آن بستر سالمی به دور از تنگ نظری ها، انحراف‌ها و جناح بندی های سیاسی ساخت تا بتوان به خواست عمومی برقراری حقوق بشر در ایران نزدیک شد.
س- چه کشورهایی توانسته اند با راه اندازی کمیسیون حقیقت امر دادخواهی را به سرانجام برسانند؟
ج- در این زمینه نمی توانم اظهار نظری کنم که بر مبنای شناخت اساسی باشد.
س- بسیاری عقیده دارند که مصونیت از مجازات، اصلی ترین عامل تکرار جنایت است از همین رو دادگاه هایی از جمله دادگاه جنائی بین المللی تشکیل شده است که جنایت های صورت گرفته دولتی بدون مجازات باقی نماند. در مقابل برخی گمان می کنند محاکمه و مجازات می تواند سبب تداوم چرخه خشونت در جامعه شود. نظر شما در این مورد چیست؟
ج- به اعتقاد من اصلی ترین مساله، یک دادرسی عادلانه است. در روند یک دادرسی عادلانه و شفاف است که یک جنایت در واقع جنایت نامیده می شود و کسانی که در شکل گیری، بسترسازی و اعمال این جنایت ها نقش داشتند، به عنوان مجرم نامیده می شوند و مهر جنایتکار بر آنها خورده می شود. مساله ی مجازات که پس از آن اتفاق می افتد در واقع فکر می کنم برمی گردد به شرایط اجتماعی- سیاسی ای که چنین دادگاه هایی در آن تشکیل می شود. اگر مجازات شکل انتقام جویانه ای به خود بگیرد و مفهوم دادخواهی را با مفهوم خونخواهی بیامیزد و به این ترتیب به چرخه ی خشونت و تداوم آن کمک کند، به اعتقاد من مثبت نخواهد بود. ولی این که ما اصلا از ابتدا بگوییم که مساله ی مجازات را حذف خواهیم کرد، این هم به اعتقاد من نمی تواند کمکی به نهادینه شدن عدالت در جامعه بکند. برای بیان پیچیدگی مطلب باز هم برمی‌گردم به یک تجربه فردی خودم. وقتی که ما اعلام کردیم آن دادگاه نمایشی که دستگاه قضایی برای سر هم بندی کردن پرونده ای که برای قتل پدر و مادر من، محمد مختاری و محمد جعفر پوینده تشکیل داد، به رسمیت نمی شناسیم و در آن شرکت نمی کنیم، دادگاه را در پشت درهای بسته تشکیل دادند و عده ای مامور اجرای قتل را محاکمه کردند. حتی در مورد پدر و مادر من به دو نفر حکم قصاص دادند. ما به دلیل تعهد به مساله ی عدالت در ایران و تعهد به خواست انسانی پدر و مادرم برای حذف مجازات اعدام از قوانین ایران گفتیم که ما خواهان ریختن خون در این دادرسی نیستیم. هیچ‌گاه از یاد نخواهم برد که مادربزرگ پیر من با چه دل شکستگی دردناکی می گفت من چطور بگذرم از کسی که تن دختر نازنین من را آنطوری چاقو زده است. به هر صورت مساله ی دردی که بر جان بازماندگان قربانیان نشسته یک واقعیت است، باید به این هم پرداخت. به خشم اینها، به درد اینها، بنابراین یک پیچیدگی و معضل انسانی در این مبحث هست. من فکر می کنم وقتی می شود یک شرایط انسانی برای باز شدن تمام این پیچیدگی ها فراهم کرد که تمامی حقایق به صورت شفاف مشخص شود. دادرسی عادلانه ای انجام شود که جنایتی که متهمان انجام داده اند به صورت کامل مشخص و نامیده شود و آن گاه در مقابل چنین شفاف سازی می شود گفت که بایستی سعی کرد از بازتولید خشونت در مجازات جلوگیری کرد.
س- شما به نوعی سوال بعدی را نیز پاسخ دادید، ولی اگر بتوانید کلاسه بندی اش کنید، بسیار ممنون خواهم شد. محاکمه عادلانه و مجازات (غیر از اعدام) آمران و عاملان جنایت های صورت گرفته در جمهوری اسلامی می تواند به کاهش خشونت و به ویژه جلوگیری از تکرار جنایت یاری رساند؟
ج- به اعتقاد من دادخواهی می تواند به نهادینه شدن اصول جهان شمول حقوق بشر و مسوولیت پذیر کردن حاکمیت در برابر حقوق شهروندان در ایران بیانجامد و می تواند سرآغازی باشد برای یک رابطه ی سالم بین قدرت حاکم و مردم. دست آورد این روند این است که حاکمیت بداند قدرت اش ناشی از مردم است و به همین دلیل وظیفه ی پاسخگویی به مردم را دارد.
س- به نظر شما چرا برخی از مدافعان و نهادهای حقوق بشر ایرانی در مورد کشتارهای دهه شصت و بخصوص کشتار دسته جمعی سال 67، سکوت اختیار کردند و چرا این سکوت در مورد برخی همچنان ادامه دارد؟
ج- اولا به نظر من این سکوت یک سکوت غیراخلاقی و غیرانسانی است. این وظیفه ی اجتماعی- انسانی و اخلاقی تک تک ماست که در مقابل آنچه که بر سرنوشت بسیاری از ایرانیان در این دهه رفته حس مسوولیت کنیم. با بازگویی آنچه که می دانیم و به هر صورت خوشبختانه بیش از پیش هم مطرح می شود، به بسترسازی این آگاهی جمعی نسبت به جنایت های این دهه کمک برسانیم. ولی این که چرا برخی سکوت می کنند، دلیلش هرچه باشد به اعتقاد من غیراخلاقی است.
س- به نظر شما دادخواهی می تواند به عدالت اجتماعی در ایران یاری رساند و یا مانعی در راه آن است؟
ج- بحث عدالت اجتماعی آنطور که من متوجه می شوم، در واقع بیشتر به داشتن شانس برابر برای قشرها و طبقات گوناگون اجتماعی گفته می شود. ولی حالا به مساله ی عدالت به مفهوم حقوقی بپردازیم. به نظر من دادخواهی مسلما می تواند به توسعه ی حقوق بشر و استقرار امنیت قضایی برای شهروندان و به نهادینه کردن دموکراسی در جامعه کمک برساند.
س- مکانیزم های بین المللی برای پیگیری جنایت های سیاسی در ایران چیست و تا کنون چه تلاش هایی برای استفاده از این مکانیزم ها انجام شده است؟
ج- اینجا هم می خواهم برگردم به تجربه ی فردی که داشتم و پرسش رااز این زاویه پاسخ بدهم. متاسفانه مکانیسم های بین المللی برای پیگیری چندان راهی به روی خانواده ی من و من باز نکردند. بعد از این که دستگاه قضایی جمهوری اسلامی، پرونده ی قتل های سیاسی آذر ۱۳۷۷ را مختومه اعلام کرد، خانواده های مختاری، پوینده و فروهر در نامه‌ای به کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد و کمیساریای عالی مربوط به اعدام های خارج از قانون در سال ۱۳۸۱ از این دو نهاد تقاضای تحقیق و بررسی در مورد این پرونده را کردند. در اینجا باید بگویم من تحقیق های زیادی کردم تا چارچوب های حقوقی ای را که برای ما وجود داشت تا بتوانیم از این مکانیسم های بین المللی استفاده کنیم را پیدا کنم. تنها راهی که برای ما وجود داشت همین تقاضای تحقیق و بررسی بود، یعنی نمی توانستیم شکایت کنیم، این نهادها نمی توانستند دادگاهی در این مورد تشکیل دهند، ولی می توانستند در این مورد تحقیق و بررسی کنند و نظر دهند. کلیه ی مدارک پرونده که نشان دهنده ی این بود که این جنایت ها به صورت سازمان یافته از درون یک ارگان حکومتی انجام شده را برای آنها فرستادیم. در ابتدا یک شماره ی ثبت برای ما فرستادند که این تقاضای ما ثبت شده. مدت چندین ماه پیگیری کردیم تا اینکه بالاخره برای ما یک جوابی از همان کمیسیون حقوق بشر آمد که نوشته بودند تمام مدارکی را که ما برای آنها فرستادیم برای دستگاه قضایی جمهوری اسلامی فرستاده اند و از آنها تقاضای جواب کرده اند. تنها وقتی دستگاه قضایی جمهوری اسلامی جواب دهد، آنها می توانند بر مبنای مدارک ما و آن جواب نظرشان را اعلام کنند. خوب مسلما دستگاه قضایی جمهوری اسلامی خود را موظف به پاسخ گویی به این نهاد بین المللی نمی دانست و جوابی نداد و به این دلیل هم آن تقاضای تحقیق و بررسی ما بی سرانجام باقی ماند. ولی خوب به هر صورت در همین روند هم باز ما توانستیم یک بار دیگر افکار عمومی را متوجه آنچه که اتفاق افتاده و تلاشی که هم چنان می کنیم نموده و به این ترتیب باز هم در راستای دادخواهی فعال بمانیم. به اعتقاد من پس از اندوختن تجربه‌های گوناگون و به نوعی ناموفق آنچه که برای بازشدن چنین پرونده هایی نیاز است، یک اراده ی سیاسی در جامعه ی مدنی ایران است برای باز پس گیری حقوق خود از جمله حق دادخواهی.
س- به نظر شما چرا سازمان ملل و کمیسیون حقوق بشر این سازمان، واکنش بایسته ای در قبال کشتار زندانیان سیاسی در دهه شصت و به ویژه کشتار تابستان 67 از خود نشان نداده اند؟
ج- این نهادها به هر صورت در همان چارچوب هایی که امکانات شان و شاید هم سیاست‌های روز اجازه می دهد، عمل می کنند ولی به اعتقاد من همین که هر سال این فاجعه مطرح می شود، هر سال فعالان حقوق بشر سعی می کنند دوباره روی خواست دادرسی تاکید کنند، این خودش بسیار مهم است. یکی از دوستان عزیزم بحث خیلی جالبی می کرد، خانم الهه امانی تحقیقی کرده بود در مورد کشتار زندانیان سیاسی تابستان۱۳۶۷ در ایران. در واقع عبارت کشتار زندانیان سیاسی در ایران را به گوگل داده بود و متوجه شده بود که نوشتارهایی که در این مورد وجود دارد در سال های اخیر و به ویژه در طول سه سال گذشته و پس از جنبش اعتراضی در ایران رشد صعودی بسیار بالایی داشته. این نشان می دهد که حساسیت عمومی بالا رفته و فرهنگ سازی می شود. حالا اگر این نهادهای بین المللی دست و پایشان برای رسیدگی بسته است، آنچه می توان انجام داد یافتن مکانیسم های دیگری است برای پافشاری روی این مساله مثل همین نوشتن ها و گفتن ها، نمایشگاه ها، و استفاده از بستر های دیگری که می تواند به شکل‌گیری درک عمومی از مسوولیت جمعی در برابر این فاجعه کمک برساند.
س- می دانیم که سیاست رسمی جمهوری اسلامی در قبال تمامی جنایت های صورت گرفته در دوران حکومت اش، سکوت و مشروعیت بخشیدن به سرکوب و تبعیض بوده است. تلاش های خانواده های جان باختگان و جان به در بردگان و پشتیبانان آنان (از جمله تلاش های مادران خاوران و مادران پارک لاله و غیره چقدر توانسته است به شکستن این سکوت و تبلیغ روایت دادخواهانه یاری رساند؟
ج- به اعتقاد من این تلاش بسیار ارزشمندی بوده است. برای نمونه مادران خاوران که در چنان شرایط دشواری یاد عزیزان شان را زنده نگه داشتند. زیر سرکوب به آن گورهای دسته جمعی پر خاک رفتند و هر ساله و هر ساله پایداری کردند، در چنان شرایطی این کار عظیمی بود. بر شانه ی این تلاش هاست که ما امروز بیشتر و بیشتر می دانیم و می گوییم. مهم این است که این تلاش ها با همراهی هم و در عین حفظ تفاوت های عقیدتی و سیاسی انجام شود تا به نهادینه شدن حقوق بشر و حقوق دگراندیشان در ایران ورای تفاوت های اندیشه ای که با هم دارند، بتوانیم دست پیدا کنیم.
س- به نظر شما چه باید کرد که در فردای دموکراتیک ایران، عدالت اجتماعی برقرار گردد؟
ج- من در اینجا بحثم را در حوزه عدالت قضایی می‌گویم که برای برقراری آن داشتن یک دستگاه قضایی مستقل و متعهد به حقوق و امنیت قضایی شهروندان مهم است. ساختار قضایی نیز باید برای شهروندان بنابر قانون حقوق برابر بشناسد. ما متاسفانه از آن آینده ی ایده آل دور هستیم. آنچه که وظیفه خود می‌دانم تا آن آینده تلاش بر علیه فراموشی و بسترسازی برای دادخواهی است.
خانم فروهر از اینکه وقت گذاشتید و پاسخ پرسش های ما را دادید، بسیار سپاس گزاریم و امیدواریم در آینده بتوانیم با کمک شما بیشتر به این مسایل بپردازیم. در پایان با توجه به نزدیک بودن آذرماه و سال گرد کشته شدن مادر و پدرتان، اگر مطلبی در مورد دادخواهی دارید بفرمایید.
ج- ما دوباره در آستانه ی آذر ماه قرار داریم، ماهی که در یکم اش پدر و مادر من در خانه ی خود به قتل رسیدند. در این ماه محمد مختاری، محمدجعفر پوینده، مجید شریف، کارون و حمید حاجی زاده به قتل رسیدند و قتل پیروز دوانی طرح شد که از مدتی پیش ربوده شده بود. من امیدوارم که یاد این جان باختگان به ویژه در این ماهی که ماه قتل آنهاست، گرامی داشته شود و هر کس در هر جایی که هست و به هر سهمی که می تواند، در اعتراض به این قتل ها کاری انجام دهد.
29 آبان 1391
 
 

هیچ نظری موجود نیست: