یکشنبه، آبان ۰۷، ۱۳۹۱

گل های شمعدانی / شعر / پرتو نوری علا

برای خواهرزاده از دست داده ام، همایون ملک محمدی
از زبان همسر داغدارش شهناز شاه بخشی 

گفتی: - تا بیست دقیقه دیگر می رسی؛
چراغِ سَردرِ خانه را روشن نگهدارم
کلید را از پشتِ در، بردارم
و درِ تمامِ قفس های جهان را بگشایم.

اما نگفتی در مقابل ات
کجراهی دهان می گشاید
که راه خانه را گم می کنی  
و چشم- انتظاری ی مرا
بخشش شبانه ستارگان
به بازتابی ابدی مبدّل خواهد کرد.

بر تخت شناسائی مردگان
چه راحت غنوده ای؛
با چشمانی باز
که موج موجِ عاطفه،
در آن ها عاشقی می کند.
با لبخندی محو
که در آخرین لحظۀ هستی
بر لبانت نقش بست.

سنگینی ی دلتنگی
- در غیبت ات که عینِ حضور است-
قلبم را از هم می شکافد
مشت بر دَر می کوبم،
فریادم، پنجه به آسمان می ساید.

به سکوت می خوانی ام
و ناگفته می گوئی: - "آرام باش!
مرگ، تنها عدالت مشترک جهان است."

نه، این عدالت را نمی خواهم؛
قسمتِ ما از شمیم زندگی، کوتاه بود.
فصل عاشقی را
عبوری هزار باره می شاید.

سوگوارِ رفتن ات
خوشی هایمان را مرور می کنم؛
آسمان مِه گرفته، لیموئی می شود
برای پرندگانِ بی جفت
               دانه می پاشم؛
فاصله، کمرنگ می شود
در دفترِ سبز رؤیاهایم.

سهم ما از خورشید
گل های شمعدانی را سرخ تر کرده است.

 
بیست اکتبر دو هزار و دوازده میلادی

۱ نظر:

فرزانه خدایاری گفت...

خانم نوری علا عزیز، مصیبت وارده را تسلیت می گویم. از خواندن شعر زیبایتان که سرشار از عاطفه و احساس است هم لذت بردم و هم به شدت اندوهگین شدم. امیدوارم غم آخرتان باشد. شعرهای شما همیشه بند بند وجود آدم را لمس می کند. زنده باشید