شنبه، شهریور ۱۳، ۱۳۸۹

شقایق ها / شعر / پرتو نوری علا

با یقین به رسیدن به حکومتی سکولار و دمکرات

شقایق ها
به خیابان پُر ازدحام قدم گذاشتی،
طی کردی کوچه خاکی را؛
پله های سائیده و شکسته، دو تا یکی،
زیر پاهای جوانت لرزیدند.


با دلهره به پیشبازت آمدم ...
بوی غذای سوخته،
از میانه راه، به خانه بَرَم گرداند.
جا خوش کرده در قاب عکس،
به حواس پرتی من وُ آشپزخانه دود گرفته، لبخند می زدی.

دلتنگ ِ بی خبری ات، به شقایق ها سپرده ام
فردا با من به سردخانه بیآیند؛
باید دهان پرخون شان را گواه بگیرم.

2010- 18-06
از مجموعه شعر منتشر نشده "از دار تا بهار"

هیچ نظری موجود نیست: