با یقین به رسیدن به حکومتی سکولار و دمکراتیک
جنبش زنان ایرانی در رابطه با جنبش سبز
پرتو نوری علا
پرتو نوری علا
فعالیت زنان ایرانی برای به دست آوردن آزادی و برابری، یکی از طولانی ترین جنبش های تاریخی ایران است. من در این مقاله می کوشم تا بر بخش هایی از جنبش زنان، در سه دهه قبل از انتخابات ریاست جمهوری 1388- 2009، و بعد از آن، در رابطه با جنبش سبز مردم ایران، مرور مختصری داشته و نقطه نظرهای خود را نیز هرچند کوتاه، در باره ضرورت طرح مطالبات زنان و رفع تبعیض جنسیتی در قالب کمپین ها، سازمان ها، گروههای ائتلافی، و جنبش ها بصورت مستقل، در کنار یا از درون مبارزات سیاسی ابراز نمایم.
اسناد و مدارک کتبی، تحقیقی و گزارشات عینی داخلی و خارجی از انقلاب بهمن 1357- 1979 ایران، از شرکت چشمگیر زنان از هر قشر و طبقه، سن و سال و شغل و مقامی در انقلاب خبر می دهد. در میتینگ ها و راهپیمائی ها علاوه بر زنان بی حجاب؛ زنان و دختران جوانی که از پیش از انقلاب با اعتقاد به سازمان مجاهدین خلق و پیروی از شریعتی، روسری به سر می کردند نیز دیده می شدند. جالب توجه است زنان مذهبی ِ محجبه که تا آن زمان در کارهای اجتماعی یا سیاسی نقشی نداشتند به فتوای مراجع تقلید خود، حتی بدون "اِذن" پدر یا شوهر، "مُکلَف" بودند تا در انقلاب علیه "طاغوت" شرکت داشته باشند.
بعد از انقلاب، حجاب که به حکم رضا شاه، به عنوان یکی از مظاهر عقب ماندگی جامعه ایران، به زور از سر زنان برداشته شده بود، با قدرت گرفتن رژیم اسلامی، به زور، بر سر زنان گذاشته شد. حقوق کم و بیشی که در عصر پهلوی دوم به زنان "اعطاء" شده بود نیز در رژیم اسلامی از آنان پس گرفته شد و با لغو دادگاه های خانواده، قوانین ثانویه اسلامی که با فتوای مراجع دینی به نفع زنان اصلاح و تغییر کرده بود، به شکل اولیه خود برگشت. حق رأیی که در سال 1342 به "امر ملوکانه" به زنان داده شده بود، بعد از انقلاب توسط آیت اله خمینی که از مخالفان سرسخت آن بود از آنان گرفته شد. اما با توجه به حضور گسترده زنان در اجتماع و نیاز حکومت اسلامی به نمایش آنان در تأیید رژیم اسلامی، این بار به نام "حق رأی مشروع" به زنان "تفویض" شد.
به این ترتیب می بینیم که در سراسر تاریخ ایران تا به امروز، آزادی و حقوق زنان، ملعبه دست مشتی مرد مستبد، بوده است. دردناک این جاست همانگونه که در عصر مشروطیت، مراد مبارزان آزادیخواه، از آزادی و برابری، آزادی زن و مرد نبود، پس از انقلاب 57 نیز اعتراض زنان به حجاب اجباری یا لغو دادگاه های خانواده و آزادی تعدد زوجات، نه تنها با سرکوب شدید عمال رژیم مواجه شد، که برخی از احزاب چپ، ماننده حزب توده یا اکثریت، و حتی اعضاء زن آن احزاب، به این دلیل که خمینی در حال مبارزه با امپریالیسم و سرمایه داری غرب است، حجاب اجباری یا طرح مطالبات زنان را به عنوان امری غیرلازم دیدند و از اعتراضات آنان حمایت نکردند. متأسفانه بسیاری از مردان، حتی تحصیل کردگان و روشنفکران و آزادیخواهان که مخالف رژیم بودند نیز از خواست های زنان پشتیبانی نکردند. گویی کار نیمه تمام تفکر پدرسالار علیه آزادی زنان را خمینی به اتمام رسانده بود.
ناگفته نماند در بسیاری از موارد مردان مخالف نظام، آن جا که پای منافع خودشان در بین بود از کلیه حقوق مردسالار رژیم اسلامی، نظیر طلاق یکطرفه زن، ممانعت از حق حظانت توسط مادر، استفاده از امکان چند همسری، مخالفت با سفر، ادامه تحصیل و داشتن شغلی توسط زنان و..... بهره بردند.
یکبار دیگر زنان دریافتند که همچون گذشته در موقعیتی سیاسی از حضور در صحنه آنان سود برده شده و پس از سود حاصله، مثل ابزار مصرف شده به کنار گذاشته شده اند. اما این بار بسیاری زنان از نسل پیش و در کنارشان جوانترها کوشیدند تا برخلاف تمام تضییقات موجود، در جستجوی شناخت تبعیض های جنسیتی در مذهب و فرهنگ پدرسالار شرقی و ریشه های عقب ماندگی زنان در طول تاریخ، دست به مطالعه، تحقیق، ترجمه ونشر آثار فمینیستی بزنند. اما حوادث متعدد دهه اول انقلاب، بگیر و ببند ها، اعدام های بی محاکمه، کشتارهای دسته جمعی فعالان سیاسی، فرار و مهاجرت های کلان ایرانیان، و جنگ طولانی ایران و عراق تمام مسائل و مصائب زنان را تحت الشعاع قرار داده بود.
زنده شدن خرافی ترین و پوسیده ترین باورها نسبت به زن، سنگسار، تبعیض های جنسیتی، پائین آوردن سن ازدواج دختران، حاملگی های ناخواسته، محدود کردن شغل و تحصیل برای زنان و کلاً سلب هرگونه حقوق انسانی از آنان به حدی رسیده بود که حتی زنان مذهبی و شاغل در ارکان رژیم نیز به آن اعتراض داشتند و می کوشیدند تا در کنار خواهران غیرمذهبی خود و با استفاده از راهکارهای فمینیسم اسلامی در کشورهای مسلمان نظیر تونس، مراکش، مصر و... مشکلات حقوقی زنان را در همان چارچوب رژیم اسلامی تا حدی از سر پا بردارند.
با روی کار آمدن اصلاح طلبان فضای عمومی جامعه اندکی تغییر کرد و زنان نیز توانستند به فعالیت های بیشتری نظیر نشر ده ها مجله زنان، ایجاد کانون ها و مراکز غیردولتی برای طرح و طلب حقوق زنان و کودکان روی آورند. ایجاد سایت ها و وبلاگ های اینترنتی ارتباط گستره میان زنان داخل و خارج از ایران و نهادهای بین المللی را ممکن ساخت. سایت های تغییر برای برابری، مدرسه فمینیستی، سایت میدان زنان، مبارزه با سنگسار و خشونت و... جملگی با وجود فیلتر شدن های مکرر، دستگیری فعالین و روزنامه نگارانشان، همچنان خط ارتباطی گسترده میان زنان و مردان علاقمند به بهبود شرایط زنان ایران بود.
آنان با وجود تهدیدات دولتی، به مناسبت های گوناگون، در خانه های یکدیگر یا در مراکز فرهنگی مختلف جمع می شدند و در باره مطالبات و درخواست های زنان و راهکارهای رسیدن به آن خواست ها به بحث و گفتگو و تبادل نظر می پرداختند. سرانجام آنان تصمیم گرفتند تا برای عمومی کردن مطالبات حقوقی و برابرخواهانه خود، دست به تجمعات خیابانی بزنند.
گردهمآیی زنان در سال 1384- 2005، در دانشگاه تهران و در سال 1385- 2006، در میدان هفت تیر گرچه با استقبال مردم، بویژه زنان و مردان جوان روبرو شد اما هر دو بار، با وجود آزادی تجمعات در قانون اساسی، با سرکوب وحشیانه رژیم، حتی توسط زنان امنیتی، توهین و تحقیر و ضرب و شتم، دستگیری و زندانی شدن روبرو شد. سرانجام زنان، به این نتیجه رسیدند که آگاه کردن مردم از این طریق، نه تنها حاصلی ندارد که با پرداخت هزینه های بالای مالی و جانی نیز روبروست. به همین دلیل، فعالان فمینیست به جای تجمات خیابانی، و به تقلید از زنان کشور مراکش دست به تشکیل "کمپین یک میلیون امضاء" زدند.
هدف کمپین در درجه اول دادن آگاهی به مردم، بویژه زنان در مورد حقوقشان بود و سپس جمعآوری یک میلیون امضاء و ارائه آن به دادگاه برای درخواست اصلاح و تغییر قوانین ثانویه به نفع زنان بود. فعالان زن و مرد کمپین (که نه قصد و نه توان براندازی رژیم اسلامی را داشتند) با تلاشی پیگیر در چارچوب نظام اسلامی می کوشیدند هم در سطح تهران و هم در سطح شهرستانها، و از طریق حضور در متروها، اتوبوس ها، کوچه و خیابان، پارک ها، در مجالس مهمانی .... و از طریق صحبت رو در رو با مردم و همچنین با توزیع دفترچه های کوچک آموزشی، مرد و زن را به حقوق حقه زنان آشنا کنند.
ایرانیان فعال خارج از ایران نیز در برخی کشورها و شهرهای اروپا و آمریکا، اهداف کمپین، از جمله جمع آوری امضاء را دنبال کرده و در شناساندن آن به جهانیان کوشا بودند. فعالیت های کمپین در مدت سه سال چنان توجه مراکز بین المللی و کانون های فمینیستی و حقوق بشری در جهان را به خود جلب کرد که کمپین موفق شد چندین جایزه مهم را نصیب خود یا اعضاء خود بنماید. تلاش آشکار، مطالبات مشخص و مبارزه بی خشونت اعضاء و هواداران کمپین، برای نخستین بار جنبش زنان ایران را بصورت جنبشی واقع نگر و مستقل درآورد و در کنار جنبش های کارگری یا دانشجویی که سابقه ای طولانی در تاریخ ایران داشته اند مشخص و ممتاز ممتاز.
دو ماه قبل از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری 1388-2009 بخشی از زنان کمپین، همراه با صدها تن افراد مستقل و ده ها نهاد و گروه های مختلف، حرکتی ائتلافی به نام "همگرایی جنبش زنان" را بوجود آوردند. هدف همگرایی، استفاده از فضای آزاد قبل از انتخابات و رفتن به میان مردم و آگاهی دادن به آن ها در مورد مطالبات به حق ِ زنان بود. کنشگران زن و مرد، بویژه جوانان، با استفاده از ستادهای انتخاباتی در تهران و سایر شهرستان ها بدون ترس از بگیر و ببند، روزانه بین 3 تا 10 هزار نسخه از دفترهای کوچک آموزشی میان مردم پخش می کردند.
در عین حال همگرایی، با طرح سئوالات و مصاحبه های خود در باره حقوق زنان، چهار کاندیدای انتخابی ریاست جمهوری را به چالش می گرفتند. همگرایی از نامزدهایی که حاضر به گفتگو با آنان بودند و تلویحاً موافق حقوق زنان بودند می خواست تا بطور روشن توضیح دهند که با روی کار آمدن خود چگونه و از چه راه هایی به خواست های زنان از جمله پیوستن ایران به "کنوانسیون رفع هرگونه تبعیض علیه زنان و بازنگری در اصول 19، 20، 21 و 115 قانون اساسی" جامه عمل خواهند پوشاند.
مطالبه محوری ی همگرایی جنبش زنان، در مدت دو ماهه قبل از انقلاب، نه تنها توجه بسیاری از کسانی که قبلاً توجهی به مسائل زنان نداشتند را به خود جلب کرد که بر روی گفتار کانون ها، گروه ها و حتی دو کاندیدای اصلاح طلب، آقایان موسوی و کروبی نیز تأثیر گذاشت. حضور همگرایی در تغییر نظر بسیاری از تحریم کنندگان انتخابات و دادن رأی به اصلاح طلبان، مؤثر بود.
قبل از انتخابات، حضور علاقمندان به روی کار آمدن اصلاح طلبان، بویژه زنان، موجی از امید و دلگرمی میان پیر و جوان، زن و مرد بوجود آورده بود. زنان اغلب با سر و رویی نه چندان پوشیده، در کنار مردان، با لباس ها و نشان های به رنگ سبز و حمل تصاویر موسوی و کروبی، بدون ممانعت عُمّال سرکوب رژیم، چندین روز و شب را آزادانه و در کنار هم به جشن و شادمانی گذراندند. در روز انتخابات 2009 میزان رأی دهندگان، بویژه طرفداران اصلاح طلب و زنان از تمام دوره های گذشته بیشتر بنظر می رسید.
بعد از انتخابات
اعلام نتیجه انتخابات و پیروزی احمدی نژاد، چنان غیرمنتظره، شوک آور و برانگیزاننده خشم مردم نسبت به سوء استفاده از حضورشان در نمایش انتخاباتی، و سپس تقلب آشکار در نتیجه انتخابات بود که موج عظیمی از مردم، مرد و زن، پیر و جوان، چه آنانی که در انتخابات شرکت کرده و به اصلاح طلبان رأی داده بودند و چه کسانی که انتخابات را تحریم کرده بودند، بصورت خودجوش و میلیونی به خیابان ها آمدند. معترضین، در طلب رأی خود به تظاهراتی آرام دست زدند.
شرکت عظیم زنان در تظاهرات از خودآگاهی جنسیتی آنان خبر می داد. گاه زنان خود را میان نیروهای سرکوب و جوانان حائل می کردند تا مانع درگیری و خشونت شوند. کاندیداهای اصلاح طلب نیز در کنار مردم قرار گرفتند و مردم را به ادامه اعتراض ها تشویق کردند. اما وقتی مطالبات مردم در فرایند جنبش اعتراضی، از "رأی من کجاست؟" یا "رأی مرا پس بده"، به شعارهایی نظیر "جمهوری ایرانی"، یا "جدایی دین از حکومت" یا "مرگ بر دیکتاتور و تغییر نظام" تغییر یافت، اصلاح طلبان که اکثریت افرادشان دستگیر و شکنجه شده بودند، مردم را به پرهیز از دادن شعارهای ساختار شکن دعوت کردند.
چگونگی ارتباط میان جنبش زنان و جنبش سبز
جنبش زنان که از سی سال پیش با توجه به تبعیض های جنسیتی علیه زنان، مطالبات آنان را مطرح کرده و در رفع آنها از طریق مبارزه ای مستمر و بی خشونت کوشیده بود توجه بسیاری از فعالان سیاسی و مدنی را به خود جلب کرد تا حدی که بسیاری معتقدند جنبش سبز متأثر از جنبش های گوناگون زنان در دوران سی ساله رژیم اسلامی، بویژه کمپین یک میلیون امضاء بوده و از دو مشخصه جنبش زنان یکی مطالبه محوری و دیگری خشونت پرهیزی الگوبرداری کرده است. اما آن چه در میان اعتراض ها و تظاهرات بی خشونت مردم در جنبش سبز دیده نمی شد، حضور مشخص و هماهنگ کانون های زنان و مطالباتی بود که طی سالهای گذشته و بویژه دو ماه قبل از انتخابات با کوشش تمام، در سطحی وسیع، عموم مردم را با آنها آشنا کرده بودند.
آن دسته از کسانی که معتقدند جنبش های اجتماعی، مثل جنبش کارگری، دانشجویی یا جنبش زنان، هنگامی به درجه ای از قدرت می رسند که به سطح یک جنبش سیاسی ارتقاء یابند، بر این توافق هستند ک در بستر نهضت های سیاسی نیازی به طرح مدام مطالبات زنان از طریق مشخص کردن خود نیست و باید با مطالبات جنبش سبز همکاری نمایند. اما آن دسته از افرادی که ارجحیتی برای جنبش سیاسی بر جنبش اجتماعی قائل نیستند و فقط این دو دسته از جنبش را به لحاظ تعریف، و برای تجزیه و تحلیل، متفاوت می بینند، معتقدند که جنبش های زنان باید در هر شرایطی استقلال و هویت خود را حفظ کرده و بر مسائل عمده خویش پافشاری کند. زیرا در چنین صورتی است که نهضت های زنان در رابطه ای مستقیم، هم به دفاع از آزادی سیاسی و عدالت اجتماعی پیوند می خورند و هم از تحول شرایط متأثر می شوند.
هر چند می توان سرکوب خشن رژیم، آدم ربایی، دستگیری، شکنجه، تجاوز جنسی در زندان ها و کشتار مردم را از عواملی دانست که زنان را از مشخص کردن خود در خیابانها باز داشت، اما به نظر من وجود گرایش های مختلف سیاسی میان زنان کمپین، همگرایی جنبش زنان و سایر کانون های فمینیستی، این سئوال اساسی را پیش آورد که با توجه به ابراز نظر رهبران اصلاح طلب، آقایان موسوی و کروبی و هدف آنان به بازگشت به سی سال پیش و حفظ قانون اساسی موجود و حفظ نظام، و بویژه نشر بیانیه پنج ماده ای آنان، که هیچ اشاره ای، مستقیم یا غیرمستقیم در آن به مسائل زنان نشده بود، آیا همکاری با آنان به صلاح زنان خواهد بود یا این که زنان باید در یک روند سیاسی برای سرنگونی کل نظام، فعالیت نمایند.
بخش عظیمی از فعالان جنبش زنان، بویژه آنان که در طی سی سال اخیر نه قصد و نه قدرت براندازی رژیم اسلامی را داشته اند، اینک نیز با وجود نگرفتن پاسخی روشن و مثبت از طرف رهبران جنبش سبز در مورد تغییر قوانین ضد زن، از آن جا که جنبش سبز را جنبشی دموکراتیک و برخاسته از مردم می دانند، معتقدند که با پیشه کردن استراتژی جدید، باید با تمام بخش های مخالف حکومت فعلی که در صحنه مبارزه از قدرت برخوردار هستند، تماس داشته و تبادل نظر نمایند. امروزه بخشی از زنان فعال به این توافق رسیده و برای پیگری مطالبات زنان در کنار سایر حقوق اجتماعی، سیاسی و مدنی خود با تشکیل "همگرایی جنبش سبز زنان" فعالیت و همکاری مستمر خود را با اصلاح طلبان آغاز کرده اند. آنان معتقدند گرچه سبز نماد جنبش اخیر در ایران است، اما در واقع جنبش های رنگین کمانی ی دیگری مثل جنبش دانشجویان، جنبش کارگری، جنبش زنان است که سبز را پر رنگ کرده است. در این ارتباط افقی و گسترده بسیاری معتقدند که از دل جنبش زنان بود که جنبش اعتراضی مادران عزادار، مادران صلح در حمایت از خانواده های زندانیان سیاسی، کمیته همبستگی زنان علیه خشونت های اجتماعی بیرون آمد و بطور مستقل برپای خود ایستاد.
اگر بپذیریم که طرح مسائل و موضوعات مختلف، از ارکان دمکراتیزه شدن یک جامعه بشمار می روند، در آن صورت و با توجه به این که جنبش سبز مدعی است که در پروسه طرح خواسته های مردم شکل می گیرد، فعالان جنبش زنان نیز باید با شرکت مستقیم در جنبش سبز، نه تنها مطالبات زنان، که مسائل عمده کشوری را نیز مطرح نمایند.
بطور نمونه در حال حاضر لایحه حمایت (بخوانید خیانت) خانواده که در مجلس ششم به علت فعالیت زنان تصویب نشد، دوباره به مجلس رفته است. اگر در گذشته زنان با فعالیت های خود مانع تصویب آن لایحه شدند، امروز در حوزه حقوقی باید وارد گفتگو با رهبران جنبش سبز شده و بحث های جنسیتی را بخشی از فرایند دمکراتیزه شدن جامعه نشان دهند تا بتوانند با کمک جنبش سبز و با فشار سیاسی از طرح آن در مجلس جلوگیری کند. جنبش زنان باید به عنوان نهادی مستقل وارد بدنه رهبری جنبش سبز بشود و برای این کار تنها گفتارهای جنسیت محور کافی نیست بلکه باید در گفتارهای کلان جنبش سبز نیز شرکت داشت. یا هم اکنون گروه های مختلفی در جنبش سبز، خواهان جدایی (فلسفی یا سیاسی) دین از حکومت هستند وزنان نیز باید موضع خود را در برابر چنین موضوعی مشخص کنند. به نظر من مادامی که دین در حکومت مداخله میکند، حتی اگر تغییراتی نیز در برخی قوانین شرعی به نفع زنان صورت بگیرد، حل مشکلات زنان همانند گذشته، اصلاحاتی سطحی و موقت خواهد بود که با تغییر افراد نیز تغییر خواهد کرد. در چنین شرایطی است که ضرورت حضور زنان و شرکت فعال آنان بصورت کانون های مستقل و هدفمند در مذاکرات با سران جنبش و فعالیت های سیاسی / اجتماعی آنان و پی گیری در جهت جدایی دین از حکومت ضروری و مبرم می باشد. و طرح گفتمان های مطالبه محور در کنار مباحث کلان بیش از پیش دیده می شود و آزادی زن و برابری او با مرد به عنوان رکنی از روند دمکراتیزه شدن جامعه به مردم شناسانده گردد.
مقاله زیر بر اساس سخنرانی که در کنفرانس مطالعات ایران در لس آنجلس، در روز یکشنبه سی ام ماه ژوئن دو هزار و ده میلادی داشتم، بازنویسی شده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر