" زن "
می گویم:
بدین گونه بر لبِ پرتگاه
مصداقِ برگِ خزانم
به معبرِ باد:
به معبرِ باد:
با تلنگرِ آهی
به خاک میخواهم اوفتاد.
عشق،
تا بگویدم از سرِ پاسخ
وقتی که خود
دگرگون شده در مسیرِ تناسخ؟!
*
با سرودِ وسوسه
آشکار میشود در آستانه
عروس وار،
لختی،
تا نوشِ نشئهی لذّت درنگ میکند
در اوجِ شهوتِ عطشانِ تن ...
و سپس
محو میشود در سرابِ آشتی
بیگانه با تو و هم با خودِ خویشتن.
شگفتا،
چه شگرف آفرینه یی است
زن.
********
تیبوران - ۶ اکتبر ۲۰۰۷
جهانگیر صداقت فر
jahangirs@aol.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر