با کدام حرف ِ مهربان
خواب را سلام کرده اید ؟
با کدام جانِ شعله بار
شور ِ عاشقانه را کلام کرده اید ؟
واپسین دقیقه تان شقایقِ کدام باغ را ستود ؟
آسمان، به آرزوی تان حسود بود
که زمین، غمی بلند را سیاه تر سرود
تا که آب ِ سوگوار
از کنار ِ عشق های بیقرار
تلخ بگذرد.
ای به خاک خفتگان !
تا که این بهار
از مزار ِآرزوی ناشکفته تان گذرکند
" شهریار " را خبر کنید
تا چکامه های چاک چاک، سر کند.
شب ِ بی سحر ِ "اهر"
رضا مقصدی
باز نفس، قفس شده ست
غم، به صدای من نشست.
باز ترانه های من
سینه به سینه، رفت وُ رفت
تا به دل ِ وطن نشست .
خاطره ی خمیده را
عاطفه ام چراغ شد.
با گلِ ارغوان بگو!
آنکه ترا سرود کرد
مرثیه خوان ِ باغ شد.
آلمان- دوم شهریور 91
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر