چهارشنبه، دی ۲۸، ۱۳۹۰

کودکان زندانیان منزوی‌اند و دیده نمی‌شوند

نوشته: شلی سولومون 
ترجمه: شیرین بهرامی راد
مدرسه فمینیستی:  مقاله حاضر نوشته شلی سولومون، مدیر پروژه‌ی شبکه‌ی سرویس‌دهی به فرزندان زندانیان با همکاری هشت سازمان اجتماعی، دینی و حرفه‌ای برای پشتیبانی از کودکانی است که والدین‌شان زندانی هستند.
 این شبکه رسیدگی به بیش از ۱۴۰۰ کودک را برعهده دارد، ملاقات‌های فصلی برای پیوند دادن کودکان و والدین زندانی‌شان در نه زندان ایالت فلوریدا برگزار می‌کند و کمپین‌های حمایتی به راه می‌اندازد.  در کنار این پروژه، شلی سولومون به عنوان محقق حاضر در محل برای واحدهای رسیدگی به جرایم اعطای وام و کانون وکلای ایالت میامی-دید مشغول به کار است. همچنین مدیر مطالعاتی است با استفاده از حمایت مالی سازمان سرپرستی کودکان و موسسه‌ی ملی دادگستری در میامی درباره‌ی تأثیرات جمعی مرتبط با خشونت‌های همسایگی انجام می‌شود. علاوه بر پروژه‌های میامی، خانم سولومون با دپارتمان پلیس لس‌آنجلس در تحقیقات مربوط به شیوه‌های قابل پیش‌بینی کنترل و نیز مطالعات تکنولوژی‌های جایگزین برای تست موادمخدر در زندان‌ها همکاری می‌کند. پیش از این، خانم سولومون پروژه‌هایی را در باب کنترل‌های جمع‌ها، پیاده‌سازی ۳-۱-۱، خشونت‌های خانگی و فعالیت‌های ضد‌تسلیحاتی مدیریت کرده است. شلی در ضمن یکی از اعضای هیئت مدیره‌ی مرکز بهداشت جسی ترایس است و پیش از این از اعضای هیئت مدیره‌ی انجمن آمریکایی صندوق حمایتی حقوقی زنان دانشگاهی بود. شلی مدرک کارشناسی ارشدش را از دانشگاه راچستر در رشته‌ی تحلیل سیاست‌های مردمی و مدرک کارشناسی‌اش را از دانشگاه اوکلاهما در رشته‌ی اقتصاد دریافت کرده است. برگردان این مطلب، توسط «شیرین بهرامی راد» برای ویژه نامه مدرسه فمینیستی با نام «کودکان زندانیان در سایه» انجام گرفته است
بیست و دومین سالگرد کنگره‌ی حقوق کودکان: کودکان خانواده‌های زندانی
الف. مقدمه
طبق ارزیابی دیوان عالی کشور آمریکا در سال ۲۰۰۸، حدود ۸۰۹۸۰۰ زندانی، پدر یا مادر ِ ۱۷۰۶۶۰۰ کودک زیر ۱۸ سال بودند. این رقم نشان‌دهنده‌ی افزایشی برابر با ۷۶۱۰۰۰ کودک از سال ۱۹۹۱ بود (گلازه و ماروشاک، ۲۰۰۸). فلوریدا در سال ۲۰۰۸ سومین ایالت در آمریکا با ۱۰۰۰۰۰ زندانی بود؛ امری که زندگی حدود دویست هزار کودک را تحت‌تأثیر قرار می‌داد. پانزده‌هزار نفر از این کودکان در ناحیه‌ی میامی دید در ایالت فلوریدا زندگی می‌کردند. رفتارهای مشترک در این کودکان شامل تعارض با قانون، خشونت، افسردگی، عملکرد ضعیف درسی و انزواطلبی احساسی بود. دو تن از استادان دانشگاه کمبریج در تحقیقات‌شان نشان دادند که کودکان پدران و مادران زندانی دو برابر کودکان دیگر در معرض بیماری‌های روانی قرار دارند و خطر رفتارهای غیراجتماعی در آن‌ها سه برابر کودکان دیگر است (مورای و فارنیگتون، ۲۰۰۸). نتیجه‌ی تحقیقاتی دیگر نشان داد که احتمال زندانی شدن کودکان زندانیان سه تا نه برابر کودکان دیگر است. (اچ‌اچ‌اس ۲۰۰۵: بنیاد دفاع از کودکان، ۲۰۰۷) در بیشتر جوامع هیچ تلاش جدی برای کمک به این جمعیت در خطر انجام نمی‌شود.

در سال ۲۰۰۶ "شبکه‌ی خدمات به فرزندان زندانیان" با همکاری ده سازمان اجتماعی، دینی و حرفه‌ای در منطقه‌ی میامی دید در ایالت فلوریدا شروع به کار کرد. همکاران این شبکه‌، فرزندان و خانواده‌های زندانیان را به منابع کسب نیازهای پایه، خدمات سلامت روانی، آموزش مهارت‌های زندگی، پشتیبانی تحصیلی و دیگر خدمات مورد نیاز متصل می‌کردند. برای تقویت پیوندهای خانوادگی بین کودک و والدین زندانی، این شبکه ملاقات‌هایی کودک‌محور را برای والدین زندانی فراهم می‌کند. شبکه همچنین آموزش‌هایی برای آشنایی جامعه با نیازهای فرزندان زندانیان فراهم می‌سازد. در چهار سالی که از شروع کار آن گذشته، این شبکه به بزرگترین تأمین‌کننده‌ی خدمات مورد نیاز فرزندان زندانیان در کشور تبدیل شده است. به دلیل پیچیدگی و سختی کار با این گروه از شهروندان در خطر، یک سازمان که تأمین‌کننده‌ی این نیازهاست تنها می‌تواند پاسخگوی ۱۰۰ تا ۲۵۰ متقاضی در سال باشد. از سال ۲۰۰۷ این شبکه تعداد ۲۶۰۰ درخواست از پدران و مادران زندانی و دیگر منابع دریافت کرده که با ۲۰۰۰ نفر از آن‌ها تماس برقرار کرده و برای ۱۵۰۰ کودک و خانواده‌های آن‌ها مراقبت‌های ویژه فراهم می‌کند.
برای اندازه‌گیری بازده و فواید کاری‌مان، مطالعات منظمی برای تعیین نیازهای کودک/خانواده و خطرات احتمالی انجام می‌دهیم و نظرسنجی‌هایی از خود کودکان، مراقبان آن‌ها و والدین زندانی‌شان در مورد پیوند بین کودک و پدر و مادر و رفتارهای غیراجتماعی کودک اجرا می‌کنیم. از این نظرسنجی‌ها ما پی برده‌ایم که بیشتر از ۹۰ درصد کودکان شرکت‌کننده و مراقبان‌شان از این خدمات استفاده می‌کنند، تقریباً ۹۰ درصد کودکان شرکت‌کننده پیوند عمیق‌تری با والدین و مراقبان‌شان برقرار کرده‌اند، بیشتر از ۷۰ درصد از کودکان رفتارهای خوب اجتماعی از خود بروز داده‌اند و رفتارهای اجتماعی تقریباً ۵۰ درصد از آنان بهبود یافته است.
ب. روایت‌هایی از کودکان زندانیان
سوزان زمانی که چهار سال پیش وارد برنامه‌ی شبکه خدمات رسانی کودکان زندانیان ([1]COI) شد، دختر ۱۴ ساله‌ی عصبانی و بددهنی با حکم تعلیقی بود. پدر سوزان به جرم قاچاق مواد مخدر در زندان بود. در نظر سوزان او پدری مهربان بود که تمام نیازهای او را برطرف می‌کرد و او را به طور کامل می‌فهمید. سوزان از زمانی که پدرش زندانی شده بود، بارها از خانه فرار کرده بود و دو سال از دبیرستانش عقب مانده بود. در ضمن رابطه‌ای هم با مردی ۲۵ ساله آغاز کرده بود. در طول چهار سال گذشته سوزان به دوره‌های درمانی فردی و خانوادگی فرستاده شده بود و با گروهی از مشاوران در ارتباط بود. او در اردوی یک‌روزه‌ی تابستانی شرکت کرد و در«انجمن مشاوره‌ای جوانان» سازمان «سرپرستی کودکان» ناحیه‌ی میامی‌دید در فلوریدا به عضویت پذیرفته شد. با استفاده از برنامه‌ی تحصیل در خانه که توسط سیستم مدرسه‌های عمومی اجرا می‌شد، سوزان به درس‌اش ادامه داد و قرار است که در بهار ۲۰۱۲ فارغ‌التحصیل شود و در حال حاضر برای ورود به کالج آماده می‌شود. 

فرانکلین سه سال پیش وارد شبکه شد. در هفت‌سالگی با مادربزرگ‌اش، شوهر الکلی و آزاردهنده‌ی او و خواهر کوچک‌اش زندگی می‌کرد. مادرش به جرم حمله به یک افسر پلیس در زندان بود و پدرش را هیچ‌وقت ندیده بود. در واقع مادرش به او گفته بود که او هم نمی‌داند پدر فرانکلین کیست. فرانکلین فوتبالیست بسیار خوبی بود اما با توجه به خشونت‌های پدربزرگ الکلی‌اش در تمرین‌های فوتبال و عادت‌اش به مشت زدن به دیگر بازیکنان، از تیم کنار گذاشته شده بود. در مدرسه هم در معرض اخراج بود و مادربزرگ‌اش به او گفته بود که بالاخره او هم به زندان خواهد رفت. فرانکلین کودک غمگین و عبوسی بود. از دو سال پیش کارکنان شبکه به صورت فشرده با خانواده‌ی فرانکلین کار می‌کنند تا به رفتارهای او و محیط زندگی خانواده‌اش بپردازند. اخیراً مادرش از زندان آزاد شده است. کارکنان شبکه به او در پیدا کردن کار، بازگشت به جامعه و به عهده گرفتن نقش مادری‌اش کمک کرده‌اند. تابستان گذشته فرانکلین با خوشحالی در اردوی یک‌روزه‌ی تابستانی شرکت کرد و یکی از دانش‌آموزان نمونه بود. 
ملودی و ملیندا دوقلوهایی هستند که چهار سال پیش به شبکه خدمات رسانی به کودکان زندانیان پیوستند. در هشت سالگی به مدت پنج سال به همراه خواهر یک سال و نیمه‌شان پیش مادربزرگ‌شان زندگی می‌کردند. مادرشان زندانی بود. ملودی صرع داشت و ملیندا سردردهای مزمن و هر دو به ناتوانی شدید در یادگیری دچار بودند. در اولین جلسه‌ی شبکه با مادرشان، مادرشان گفت که نگران ملیندا است. ملیندا در نامه‌ای به تصمیم‌اش برای خودکشی اشاره کرده بود. زمانی که مشاوران ما این مسئله را با مادربزرگ و خود او در میان گذاشتند هر دو آن را انکار کردند. مشاوران کماکان خانواده را زیر نظر داشتند و سعی کردند که به آن‌ها نزدیک شوند. در این مدت متوجه شدند بچه‌ها هیچ تختی برای خوابیدن ندارند، اغلب غذایی برای خوردن ندارند و از مراقبت‌های پزشکی مناسب بی‌بهره‌اند. و علاوه بر این‌ها زمانی که بچه‌ها به اندازه‌ی کافی به مشاوران اعتماد کردند معلوم شد که ملیندا واقعاً از بیماری روانی رنج می‌برد و فعالیت‌های غیرقانونی‌ای نیز در خانه‌ی آن‌ها انجام می‌شد. همچنین بچه‌ها به ما گفتند که دفتر حمایت از کودکان و خانواده‌ وضعیت آن‌ها را بررسی کرده نتوانسته به آن‌ها کمکی کند هرچند بارها بچه‌ها مستقیماً از آن‌ها درخواست کمک کرده بودند. بچه‌ها کاملاً اعتمادشان را به سیستم و بزرگتر‌ها از دست داده بودند. شبکه خدمات رسانی به کودکان زندانیان بعد از این‌که از نزدیک با مادر بچه‌ها کار کرد، به او کمک کرد که حق سرپرستی بچه‌ها را بگیرد. در ضمن شبکه به آن‌ها در تهیه‌ی تخت‌خواب و کمک‌های مالی دولتی برای غذا و مراقبت‌ها پزشکی مناسب کمک کرد. با این‌که ملیندا هنوز از افسردگی رنج می‌برد، یاد گرفته است که با آن به درستی برخورد کند و قبول کرده زمانی که افسردگی به سراغ‌اش آمد و احساس کرد که تعادل‌اش را از دست داده کمک بخواهد. ملودی هم با موقعیت کنار آمده و ماه‌هاست که حمله‌ی صرع نداشته است. مدرسه‌ی جدید هم با پشتکار با بچه‌ها کار می‌کند تا مشکلات یادگیرشان را برطرف کنند. 
 پ. چالش‌ها و درس‌هایی که آموختیم:
۱- مشارکت با سازمان زندان‌ها:

در همان ابتدای کار متوجه شدیم که کودکان زندانیان منزوی‌اند و دیده نمی‌شوند. هیچ سیستمی این کودکان را شناسایی نمی‌کند و به دلیل بی‌آبرویی اجتماعی کودکان نیز هویت خود را آشکار نمی‌کنند و بنابراین پیدا کردن‌شان بسیار مشکل بود. برای رفع این مشکل، ما از سازمان زندان‌های فلوریدا و میامی‌دید خواستیم که با ما مشارکت کنند. هیئت‌های اجرایی از ما استقبال کردند و قرارهای رسمی گذاشته شد. رئیس یکی از زندان‌ها در تنظیم برنامه‌ای برای مشارکت زندانیان و جلب اعتمادشان به کمک کرد. در سطح محلی هم سازمان زندان‌های میامی‌دید پرستاری را به ما معرفی کرد که مورد اعتماد زندانیان بود و مکانی را برای او در زندان فراهم کردند تا به زندانیان در مشارکت‌شان کمک کند و مراجعان را بپذیرد. با این کار از وضعیتی که در یک ماه حتا بیست کودک هم پیدا نمی‌کردیم به وضعیتی رسیدیم که دویست کودک در یک ماه به ما مراجعه می‌کردند. با فهم بهتر از نیازها و نگرانی‌های زندانیان تحت نظر سازمان زندان‌های فلوریدا، توانسته‌ایم هشتاد و دو ملاقات مخصوص برای پیوند کودکان و پدران و مادران زندانی‌شان برای حدود ۷۰۰ کودک فراهم کنیم. الآن زندانیان به اعتبار نام ما به ما اعتماد دارند و ما را به زندانیان دیگر برای کمک به کودکان‌شان معرفی می‌کنند.
۲- مشارکت و ایجاد حسی جمعی:
داشتن مراجعان، تنها اولین قدم در این فرایند است. «یافتن» خود این کودکان چالش بزرگی است. بسیاری از زندانیان رد کودکان و خانواده‌هایشان را گم کرده‌اند. علاوه بر این، از ترس این‌که سیستم کودکان‌شان را از آن‌ها بگیرد، این خانواده‌ها هم خودشان را قایم می‌کنند. تنها با مشارکت زندانیان، با گروه‌های شناخته‌شده، مذهبی یا با مراجعان‌مان است که می‌توانیم خانواده‌های زندانیان را در این کار مشارکت دهیم. ما یک سری روش‌های امدادرسانی برای جذب کردن خانواده‌ها و جلب اطمینان آن‌ها به کار می‌گیریم که اغلب از صحبت اعضای کنونی انجمن با خانواده‌های موردنظر قبل از این‌که به ما بپیوندند شروع می‌شود.
علاوه بر این ما در تلاش برای پیاده‌سازی تئوری کارآیی گروهی و برپایی یک جمع بین خانواده‌ها هستیم. اگر خانواده‌ها بتوانند در گروه‌های پشتیبانی و ملاقات‌های ارتباطی با یکدیگر انس پیدا کنند، می توانند حسی تعلق ایجاد کنند. در این صورت احساس انزوای کمتری خواهند کرد و احساس می‌کنند که پیوندهای مشترکی دارند. هم اکنون در شبکه خانواده‌هایی داریم که داوطلب کمک‌رسانی هستند، موادغذایی برای مسافرت‌های گروهی تهیه می‌کنند و در نگه‌داشتن کودکان به یکدیگر کمک می‌کنند. ما کودکانی داریم که داوطلبانه در تهیه‌ی اسباب‌بازی و دیگر مواد مورد نیاز سفر به ما کمک می‌کنند. این کودکان دارند شبکه را از آن خود می‌کنند و حتا شروع به صحبت با سیاست‌گذارانی کرده‌اند که منابع مالی ما را تأمین می‌کنند. این خانواده‌ها از اعضای منزوی و بی‌اعتماد جامعه به شرکت‌کننده‌های فعال جامعه‌ی خود تبدیل شده‌اند
۳- فعالیت بر اساس تحقیق به همراه استفاده از مدل‌های حقیقت‌مدار
ما به سرعت فهمیدیم که کودکان و خانواده‌های زندانیان با مشکلات چندجانبه‌ای روبه‌رو هستند که غالباً ماه‌ها طول می‌کشد تا بروز کند و شناسایی شوند. دریافتیم که این کودکان در تأمین کفش، لباس، خوراک، مراقبت‌های روانی، ارتباط با والدین، منابع آموزشی و خیلی چیزهای دیگر دچار کمبود هستند. برای برطرف کردن این مشکلات نیازهای آنها را ارزیابی کردیم و بر اساس آن مشکلاتی را که سربرمی‌آورد رفع می‌کردیم و به صورت پیوسته در جهت پایدار کردن خانواده‌ها قدم برمی‌داشتیم. ضمناً متوجه شدیم که زمانی که مشکلات زندگی نظیر از کار برکنار شدن مراقبان کودکان، بارداری نوجوانان و دوباره زندانی شدن والدین پیش می‌آید، خانواده‌ها ممکن است دوباره ناپایدار شوند و نیاز به ارزیابی نیازها و سایر خدمات داشته باشند. دانش زیادی درباره‌ی این‌که چه روشی به کودکان زندانیان بیشتر کمک می‌کند وجود ندارد. در ایالت متحده، دولت فدرال برنامه‌‌ای برپایه‌ی مستندات برای فراهم کردن مشاور برای فرزندان زندانیان به اجرا درآورد. ما تلاش‌مان را بر این اساس شروع کردیم اما به زودی متوجه شدیم که با این‌که فراهم کردن مشاوره برای این کودکان بسیار مفید است، نقطه‌ی شروع مناسبی نیست. همان‌طور که در بالا به آن اشاره شد، این کودکان با مشکلات پیچیده‌ای از نیازهای اولیه گرفته تا مشاوره‌های روانی فشرده درگیرند. بدون پرداختن به این نیازها، مشاوران به سرعت از پا درمی‌آمدند و کودکان ناامید و افسرده به حال خود رها می‌شدند. در حالی که در سال ۲۰۱۰ اصطلاح «مبتنی شواهد» ورد زبان‌ها بود، متوجه شدیم که «فرزندان زندانیان» گروهی همگن نیستند و روشی که «مبتنی شواهد» بنا شده باشد لزوماً نمی‌تواند برای بیشتر از یک گروه خاص از مراجعان کاربرد داشته باشد.  برای موفقیت در پرورش فرزندان زندانیان باید رویکرد فردی در پیش گرفت. هر کودک و خانواده با ترکیب خاصی از مشکلات دست به گریبان است. در حالی که ممکن است مدل‌های متکی بر شواهد برای روبه‌رو شدن با برخی مشکلات به کار رود، این مدل‌ها باید با یکدیگر ترکیب شده و بر اساس آن مشکل خاص تغییر کنند تا بتوانند تأثیرگذار باشند
۴- انتظار موفقیت برای همه:
یکی از درس‌های مهمی که آموخته‌ایم این است که اگر انتظارات مثبتی از کودکان، مراقبان، پدران و مادران زندانی و خودمان داشته باشیم و اگر در راستای رسیدن به این انتظارات عمل کنیم، در بیشتر موارد به آن‌ها دست‌ می‌یابیم. اگر به کودکی بگوییم «تو باهوشی»، آن کودک در همین جهت حرکت می‌کند و می‌کوشد هوش‌اش را نشان بدهد. زمانی که به والدین زندانی می‌گوییم که «تو ممکن است که زندانی باشی ولی کماکان یک پدر یا مادر هستی»، آن‌ها سعی می‌کنند که بیشتر به وظایف پدر-مادری خود عمل کنند و در مهارت‌های ارتباطی خود پیشرفت کنند. زمانی که به مراقبان و مشاوران خود می‌گوییم «شما بزرگسالان مسئول‌» زندگی این کودکان هستید، در جهت بهینه‌کردن زندگی کودکان بیشتر تلاش می‌کنند.
ت. به کارگیری پیمان نامه حقوق کودک (CRC):
در مقدمه‌ی پیمان نامه حقوق کودک آمده است: «معتقدیم که باید برای خانواده به عنوان پایه‌ای‌ترین گروه جامعه و محیط طبیعی پرورش و سلامت اعضای آن به‌خصوص کودکان، حمایت و پشتیبانی لازم را فراهم کنیم تا بتواند مسئولیت‌های خود را به‌طور کامل درون جامعه به‌درستی برعهده بگیرد
تحقیقات اولیه‌ی شبکه نشان داد که خانواده‌های بیشتر کودکان این جمع، از ساختاری برخوردار نیستند که با ایده‌آل‌های مقدمه‌ی پیمان نامه حقوق کودک همخوان باشد. کودک در غیاب والدین زندانی در خطر نداشتن حمایت‌های جامعه یا خانواده، منابع سلامتی و یا آموزشی برای آماده شدن برای زندگی فردی در جامعه خواهد بود. برنامه‌های شبکه روی دو ماده پیمان نامه حقوق کودک متمرکزند. ماده ۲۷ بر نیاز کودک به داشتن سطح معینی از زندگی برای پرورش اجتماعی، اخلاقی، روحی، روانی و فیزیکی مناسب تأکید می‌کند. در اکثر خانواده‌های تحت‌نظر شبکه خدمات رسانی به کودکان زندانیان منابع مالی کافی وجود ندارد. کودک عموماً با یکی از والدین، یا با مراقبی زندگی می‌کند که درآمد کافی برای نگهداری از فرزندان زندانیان ندارد و در ضمن واجد شرایط برای دریافت کمک‌های مالی دولتی نیز نیست. شبکه بخش بزرگی از تلاش‌اش کمک به خانواده‌ها در گسترش شبکه‌ی حمایت اجتماعی شامل کمک در پیدا کردن شغل، حمایت‌های فامیلی و حمایت‌های دولتی برای بالا بردن سطح زندگی‌شان است. ماده ۳۳ پیمان نامه تأکید می‌کند که کودکان نباید به هیچ عنوان درگیر استفاده، تولید و یا قاچاق مواد مخدر شوند. متأسفانه، تعداد زیادی از کودکان تحت‌نظر شبکه در محله‌هایی زندگی می‌کنند که استعمال، تولید و قاچاق مواد مخدر بسیار عادی است. بیشتر والدین آن‌ها هم به یکی از همین دلایل در زندان هستند. این روش می‌تواند یک راه کوتاه و سودآور برای تأمین نیازهای مالی خانواده‌ای بدون حمایت‌های مالی کافی باشد. و کودکانی که برای یکی از این خلاف‌ها دستگیر می‌شوند دوران زندانی کوتاه‌تری خواهند کشید و بنابراین «کارمندان» جذاب‌تری برای بزرگسالانی هستند که درگیر مواد مخدر هستند. در حال حاضر ما خانواده‌هایی را در شبکه تحت‌نظر داریم که در آن‌ها کودکان توسط مراقبان‌شان مجبور به قاچاق مواد مخدر شده‌اند تا بتوانند هزینه‌ی زندگی خود را «بپردازند». مشاوران ما در شبکه در تلاش‌اند تا این خانواده‌ها را پیدا کنند و با این مشکل به صورت مناسبی برخورد کنند.
ث. توصیه‌نامه:
همکاری اصولی و بازده‌محور: ما از مشاغل تجاری شناخته شده به عنوان چارچوبی برای کارهای غیرانتفاعی خود استفاده می‌کنیم و بر اصول‌گرایی، بازده‌محوری و داده‌محوری تمرکز کرده‌ایم. ساختار مدیریتی ما متکی بر برابری، شفافیت، و اعتمادی قانون‌مند است. زمانی‌که همکاری را شروع کردیم، مقالات مدیریتی موفق را مطالعه کردیم و متوجه شدیم که «از خوب به فوق‌العاده»ی جیم کالینز بهترین چارچوب را برای کار ما را تعریف می‌کند. با استفاده از این چارچوب، اساس‌نامه‌ و انتظارات‌مان از یکدیگر مشخص شد. دیدگاهمان نیز مشخص شد: «مطمئن شویم بزرگسال مسئولی در زندگی کودک وجود دارد و از زندانی شدن نسل در نسل این خانواده‌ها جلوگیری کنیم.» توافق‌نامه‌های رفتاری وضع کردیم: برای مثال حضور در جلسات ماهیانه اجباری بود و قوانین عضویت را ما تعیین می‌کردیم. فرآیند تصمیم‌گیری را مشخص و مشکلات مالی را به صورت واضح مطرح کردیم: کمک‌های مالی به اشتراک گذاشته و در مورد بودجه به طور شفاف مذاکره می‌شد. در پنج سال گذشته جلسات ماهیانه طبق اساس‌نامه هر پنج‌شنبه‌ی اول ماه به مدت دو ساعت برگزار می‌شود.
انسجام: زندگی فرزندان زندانیان اغلب بی‌نظم و آشفته است. تعداد زیادی از این کودکان بین خانواده‌های مختلف پاس داده می‌شوند؛ چون مراقبان‌شان برای نگهداری از آن‌ها مستأصل شده‌اند. بیشتر آن‌ها به جای این‌که مهارت‌های زندگی مانند برنامه‌ریزی کردن را بیاموزند یاد می‌گیرند چه طور هرروز را زنده بمانند و از سربگذرانند. علی‌رغم بی‌ثباتی این خانواده‌ها در شرکت در جلسات، در رفتارشان و حتا در ساختارشان، آموخته‌ایم که باید در تلاش‌مان منسجم باشیم. برای مثال ما ملاقات‌های فصلی برای پیوند خانواده‌ها برگزار می‌کنیم. این سفرهای ملاقاتی بدون توجه به تعداد خانواده‌هایی که به ما می‌پیوندند هر فصل برقرار می‌شود. بعضی از سفرها بسیار کم‌جمعیت و برخی بسیار شلوغ است. در طول زمان کودکان و خانواده‌هایشان فهمیده‌اند که می‌توانند روی این سفرها حساب کنند و با توجه به آن برنامه‌ریزی می‌کنند.
ملاقات‌های کودک‌محور: ساختار این ملاقات‌ها که توسط شبکه‌ی اجتماعی برگزار می‌شود با همکاری رئیس روشن‌فکر سازمان زندان‌های فلوریدا طراحی شده است. این ملاقات‌ها بر تعامل بین کودکان و والدین زندانی، آشنایی‌شان با یکدیگر و پیوند بین‌شان تأکید دارد. تا به امروز بیشتر از ۸۲ ملاقات بین ۲۵۰ پدر یا مادر زندانی و ۷۰۰ کودک برقرار کرده‌ایم. در حدود ۴۰ درصد از کودکان‌مان گزارش داده‌اند که بعد از چهار سال با والدین‌شان «ملاقات» می‌کنند. بیشتر از ۹۰ درصد کودکان از بهبود روابط‌شان با پدر و مادرشان حکایت کرده‌اند.
گروه‌های پشتیبان: در دو مرکز همکاری، شام‌های هفتگی و جلسات گروهی پشتیبانی برای کودکان و مراقبان‌شان برگزار می‌شود. کودکان و مراقبان‌شان در شام خانوادگی بدون تلویزیون و هیچ عامل مخل دیگری شرکت می‌کنند. مطالبی به آن‌ها داده می‌شود که درباره‌ی آن‌ها بحث کنند و تشویق می‌شوند که داستان زندگی خود را برای دیگران تعریف کنند. بعد از شام، کودکان به سه دسته‌ی سنی تقسیم می‌شوند تا مشکلاتی که با آن‌ها درگیر هستند با یکدیگر درمیان بگذارند و مراقبان‌شان نیز به هم می‌پیوندند و مشکلات‌شان را به اشتراک می‌گذارند. در گروه‌های پشتیبانی کودکان اجازه دارند تا درباره‌ی حبس والدین‌شان نقاشی بکشند، صحبت کنند و یا حتا عصبانیت خود را بروز دهند. این گروه‌های پشتیبانی توسط کارآموزان اجتماعی گردانده می‌شود. آن‌ها از کاردستی یا دیگر تمرین‌ها برای کمک به کودکان در نشان دادن احساسات‌شان استفاده می‌کنند. گروه‌های پشتیبانی مراقبان توسط مشاوران ارشد مدیریت می‌شود. این گروه با مشکلاتی چون گرفتن گواهی تولد تا تبدیل یک بازنشسته به پدر یا مادر برخورد کرده است. ما دریافته‌ایم که این مراقبان فایده‌ی زیادی از به اشتراک گذاشتن تجربیات‌شان می‌برند و بهتر از هر کس دیگر می‌توانند مشکلات زندگی‌شان را برطرف کنند.

کارهای دفاعی: ما یک رویکرد «بیان حقیقت» در پیش گرفته‌ایم و خود را شبکه‌ی خدمات فرزندان زندانیان می‌نامیم. همواره دریافته‌ایم که با گفتگو درباره‌ی فرزندان زندانیان آن‌ها را معذب می‌کنیم اما ضمناً می‌دانیم که با پرهیز از گفتگو‌ی مستقیم درباره‌ی این کودکان هرگز طرف دیگر این حبس را مخاطب قرار نداده‌ایم. از زمانی که شروع کرده‌ایم، تلاش کرده‌ایم که این قضیه را پیش ببریم و به مردم نشان دهیم که این گروه از کودکان با چه مشکلاتی دست به گریبان هستند. در گروه‌های اولیه معلم‌ها و مشاوران مدارس از ما تشکر می‌کردند چون قبل از ورود ما آ نمی‌دانستند چه‌گونه با کودکی که به آن‌ها می‌گوید «مادر یا پدرش در زندان است» رفتار کنند. ما از وب‌سایت‌مان، روزنامه‌ها، رادیو، تلویزیون و شبکه‌های اجتماعی استفاده می‌کنیم تا این قضیه را پیش ببریم. شبکه‌ی ما، رسانه‌های خبری را درگیر این ماجرا کرده است همان‌طور که از سه مقاله‌ی میامی هرالد در مورد فرزندان زندانیان. چهار برنامه‌ی تلویزیونی و برنامه‌ی «به من بیشتر بگو» در رادیوی ملی که ژانویه‌ی ۲۰۱۰ درباره‌ی کارهای ما پخش شد مشخص است.

هیچ نظری موجود نیست: