یکشنبه، آذر ۰۷، ۱۳۸۹

مطلب و شعر جدیدی از شاعر بزرگ ایران، سیمین بهبهانی به مناسبت روز بین المللی مبارزه با خشونت علیه زنان

در حمایت از مادران پارک لاله(مادران عزادار ایران) لطفن پتیشن زیر راامضا کنید http://www.petitiononline.com/Iran2009/petition.html


فرزانگان تنور را با شاخه های گل سرخ و سنبله های زرین گندم نمی افروزند. دیوانگان اند که با چنان کرداری دل ها را هم بر آتش کباب می کنند و سقف ها را بر سرها خراب.

 

زن: سخت کوشی و زیبایی        با تخته پاره و تنهایی
 باز
و گشوده  و می رانَد           بر موج ها به شکیبایی

مدرسه فمینیستی: روز 25 نوامبر ، برابر با 4 آذر «روز بین المللی مبارزه با خشونت علیه زنان» است. اختصاص این روز به عنوان مناسبتی بین المللی، طبعا به ما زنان ایرانی فرصت دوباره ای می دهد که تلاش های مان را برای مبارزه با همه اشکال خشونت، بسیج کنیم. امسال نیز ما در مدرسه فمینیستی تلاش کرده ایم که به مناسبت این روز، در حد بضاعت مان ویژه نامه کوچکی گرد آوردیم که به این مناسبت به خوانندگان سایت مدرسه فمینیستی تقدیم می کنیم. اختصاص این روز جهانی علیه خشونت در برابر زنان را به فال نیک بگیریم و : علیه خشونت، گامی دیگر به پیش بگذاریم! از همین روست که بانوی شعر و غزل ایران ، سیمین بهبهانی (خالق سروده ی «دوباره می سازمت وطن») در حالی که احساسات پاک مادرانه اش به خاطر زنان حق خواه که زندانی شده اند به شدت جریحه دار گشته ، پا به پای همه ی دختران خود در ایران به مناسبت این روز بین المللی مطلبی را به نگارش درآورده و برای درج به سایت مدرسه واگذار کرده است که در زیر می خوانید:
یادش به خیر مادرم!
فرزانگان تنور را با شاخه های گل سرخ و سنبله های زرین گندم نمی افروزند. دیوانگان اند که با چنان کرداری دل ها را هم بر آتش کباب می کنند و سقف ها را بر سرها خراب.
زندان باید دبستان شود، افسوس که گورستان شده است! زندگان در آن جا می میرند یا در بهترین ــ یا بدترین ــ موقعیت، زنده وار از همان جا بیرون می آیند و مردگی آغاز می کنند.
زنان در زندان چه می کنند؟ این روزها شمار زنان آزاده و فرزانه در زندان های سیاهچاله وار حیرت زاست ــ زنانی که وکیل اند و دبیر، پزشک اند و دانشجو... و همگی مدافع حقوق زن.
داوران داوری نمی کنند و یاوران یاوری از یاد برده اند.
حاکمان، خود، محکوم اند... «وَ اِذا حَکَمتُم» را ناشنیده می انگارند و «خیر» و «شر» را به هم در می آمیزند و در ترازوی «ذَرّة المِثقال» می ریزند و از دکان می گریزند.
نسرین به راستی ستوده ی ما، هر دم، در سلول انفرادی، به دامن مرگ می آویزد و دو کودکش در خانه به یاد مادر اشک می ریزند و همسرش برای فرزندان جشن زادروز می گیرد تا آرام شان کند ــ و شگفتا که این دو بی گناه، هفته ای یک بار زاده می شوند تا از غم به دور بمانند!
و شما «قدرت مداران» آیا نمی دانید که امروز، روز اعتراض به خشونت علیه زنان است، روز جهانی فریاد و اعتراض زنان به خشونت است در حالی که پای مرا بسته اند و دست خواهرانم را شکسته اند و بند از بند دخترانم گسسته اند!
شمار زنان زندانی بسیار است، و سخت شرمگینم که نام و چهره همگان را به یاد ندارم.
باری، زن همتای مرد است: برابر ــ آفریده ــ شده ی او. زن و مرد را آفریدگار موجب دلگرمی و آرامش یکدیگر می داند.
«ای مردان قَدَر قدرت»! وجود این شگفتی آفرینش را پُر ارج بشمارید و بر آنان خشونت و ستم روا مدارید! آیا همین بس نبود که او را چندین قرن، نادادگرانه، «قمر خانگی»، «آهوی حصاری»، «رو پوشیده»، «ضعیفه»، «مُحَجّبِه» و حتا ــ در همین روزگاران ــ «والده ی آقا مصطفی» لقب دادید؟! یادش به خیر مادرم که این بیت از او در خاطرم به جا مانده است:
اگر «ضعیفه» منم، از چه رو به عهده ی من / وظیفه پرورش مرد پیلتن باشد؟!
فراموش نکنید که زنان ما، از روی ناچاری تاریخ مردسالارمان، در پشت و پستوی خانه و زیر چادر و مقنعه، سلطنت هم کرده اند. فخرالدوله دیلمی پادشاهی چون محمود را به سکوت و سازش واداشت. با این همه، از یک قرن پیش تاکنون، زنان دلیر ایران زمین، به سودای برابری با مرد، کوشیده اند و همچنان می کوشند تا ثابت کنند که انسان اند و از مردان هیچ کم ندارند.
ایمان دارم که در این هدف به توفیق خواهند رسید.
زن: سخت کوشی و زیبایی        با تخــته پـاره و تنـهایی
 
باز و گشوده  و می رانَد           بر موج ها به شکیبایی
 در بی کرانی ی آبی ها            پیچیده از همه سو با او
 
سرسامِ آتش خورشیدی            اوهام ِ سرکش ِ دریـایی
 اوج و فرود و فرا رفتن          ناخوانده تا همه جا رفتن
 
در بی کرانی ی آبی ها           با موج، فاصله پیـمایی
 زرد و کبود و درخشیدن         کولاک برق و شَرَر دیدن
 
چندان که دیده ی ناچارش        بیزار مانــده ز بـیـنایـی
 پیغام کشتی ی مدفون را         بر تن رقم زده با ناخـن
 
خطی به شیوه ی استادی        حرفی به غایتِِ شیـوایی
 نه دفتری که بَرَد موجش        نه جوهری که خورَد آبش
 
زخم است وآن همه خونریزی  خون است وآن همه خوانایی
 دریا به زمزمه ی آبش        چون گاهـواره دهد تابـش
 
مرگ است وچیرگیِ خوابش   بـا گاهـواره  ولالایی
 آن زخم اگر به سخن آید       از مرگِ او چه زیان زاید
 
گو با کرانه که  بگشاید         آغوش را به پذیرایی
 ببینند زخم و  پیامـش را        در مرگ، جانِ کلامش را وان خط و حُسن ختامش را    یعنی: رسالت و زیبایی
 سیمین بهبهانی
  تهران:5  آذر 1389

زن: سخت کوشی و زیبایی           با تخته پاره و تنهایی
 
باز و گشوده  و می رانَد           بر موج ها به شکیبایی

هیچ نظری موجود نیست: