چهارشنبه، فروردین ۱۶، ۱۳۹۱

نوروز با آه و آرزو / خدیجه مقدم

خدیجه مقدم: گندم ها را با آه ، سبز می کنم ، تخم مرغ ها را با خون دل رنگ می کنم ، گلدان سنبل را با اشک چشم ،آب می دهم و هفت سین نوروز را آماده می کنم و با آروزی آزادی ، سال را نو می کنم .

تجسم چهره ی مهرآوه و نیما در پای سفره ی هفت سین بدون نسرین و نسرین ستوده هنگام تحویل سال بدون فرزندان وهمسرش که به واقع همسرو همراه اوست ، قلبم را به درد می آورد .دوستان به ترتیب و گاه پراکنده از مقابل چشمانم عبور می کنند .

 ژیلا مکوندی از حامیان مادران پارک لاله ، چه نقشی در برگزاری نوروز در زندان خواهد داشت ، محبوبه کرمی ،چه می کند در اولین عید بدون مادر و پدر، آیا اجازه خواهند داد به برادرش حداقل یک نلفن بزند ؟ بهاره ، مهدیه ، نازنین ، فریبا ، مهوش و... این همه زن جوان ، نوروزدر بند را چه گونه می گذرانند.


منتظر خبراز بند سیاسی زنان می مانم ، از تلفن تبریک به خانواده بعد از تحویل سال خبری نیست ، مرخصی در ایام نوروز شامل زنان نمی شود .اجازه نمی دهند زنان زندانی ، در روز عید ، حتی تلفنی ، سال نورا به خانواده و فرزندان شان تبریک بگویند وبا شنیدن صدای یکدیگر شاد شوند .

لحظه تحویل سال نمی توانم از کینه و خشم پاک باشم . ولی از پس دیوارها ، شاعره ی ای تبریک سال نو را چون آب زلالی به سمت ام روان می کند وآرام می گیرم .
"با فریادی / بی زبان / از پس دیوار / به یاد یاران . . . / سال نو مبارک"
و بعد از آن خبرهای برگزاری مراسم نوروز از بهمن احمدی عزیز، یار دیگری از جنبش زنان و خبرها و تبریک های ذیگر زندانیان. شرمنده می شوم و باز بر می خیزم .
به یاد همه ی جان باختگان راه آزادی و عدالت ، درختی کاشته می شود . هنگام آبیاری درخت آزادی باز تمام وجودم درد است . دردی جانکاه که آرام ام نمی گذارد. متنی را که برای مراسم درختکاری نوشته ام می خوانم ، گویی خطاب به خودم است و با خودم بلند حرف می زنم که جان و روح درد مندم ، بشنود و سرکشی نکند .

درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بیشمار آرد

ولی انگاری در این روزهای تلخ هر چه بیشتر تلاش می کنم ، کمتر موفق می شوم .
سیزده بدر است ، سبزه را که مانند خودم و جامعه ام ، ناموزون رشد کرده ، گره می زنم وآرزوهایم را زمزمه می کنم . این زمزمه ها مرا به عزیزان ام بیشتر پیوند می زند .باز سعی می کنم دل ام را از کینه و خشم پاک وصلح را درونی کنم و با خودم پیمان ببندم ، تنها ، با تلاش و امید زندگی کنم .
ولی باز با خبر های ظلم و بی عدالتی ذر آستانه سال نو دگرگون می شوم . با شنیدن خبر حکم چهارسال و نیم حبس تغزیری منصوره بهکیش همه ی پیمان هایم را بر باد می دهد .چه طور می توان تحمل کرد این همه بی عدالتی را . منصوره بهکیش را از خاوران دورا دور می شناختم وقتی عکس شش نفره ای را حمل می کرد که وقتی به عکس نگاه می کردی دل ات آتش می گرفت .
چه طور می شود جان شش نفر از اعضای خانواده ات رابگیرند و آنان را به قتل برسانند و تو دم نزنی.
چه طور می توان انتظار داشت خانواده های جان باختگانی چون منصوره بهکیش دادخواهی نکنند.
طبق چه ماده ای از قانون جمهوری اسلامی دادخواهی جرم شناخته می شود؟

 آقایان خوب می دانند که دادخواهی در قوانین حتی ایران جرم مجسوب نمی شود به همین دلیل ، اتهام واهی تشکیل گروه مادران پارک لاله را به منصوره بهکیش نسبت داده اند تا دادگاه نمایشی شان ظاهری قانونی پیدا کند.  

آقایان خوب می دانند که حرکت مادران پارک لاله مصداق تشکیل گروه و جرم نیست. اما چون هیچ گونه صدای دادخواهی را حتی به صورت فردی برنمی تابند، با توسل به پرونده سازی زنی چون منصوره ، پرستار و فرزند مادر بهکیش این اسطوره مقاومت را محکوم به چهار سال و نیم زندان می کنند ولی باید بدانند، از این پس صدای اعتراض مادران و دادخواهی آنان بلند تر و رساتراز گذشته در سراسر جهان خواهد شد .
http://www.mpliran.com/2012/04/blog-post_04.html
April 2012

هیچ نظری موجود نیست: